از چی بگم برات؟😢
خونه مادرشوهرم بودم
سرما خورده بودن یه عالمه دسمال فینی داشتم
من یه نایلون فریزر داشتم که دسمالامو میریختم تو اون هنراه خودم یدک میکشیدم
موقع امتحانات دانشگاهم بود
خدا لهنت نکنه شوهرمو که کارمون به ک.ا.ند.وم کشید اخر شب
من همشونو جمع کردم تو نایلون فریزر به شوهرم گفتم صبح ببر بنداز سطل اشغال اونم صبح یادش رفت ببره😒😒
هیچی مجبوری گذاشتمش تو کیفم که بندازم تو راه یادم رفت بندازمش با خودم بردمش دانشگاه
اونجا قبل از شروع امتحان یه فرمولیو یکی از بچه ها پرسید
منم.جزوه تو کیفم بود سریع مثه بز پریدم گفتم وایسین من الان جزوه میارم
رفتم جزوه بیارم نایلونه گیر کرد بهش افتاد پایین
حالا دور صندلی من کلا پسر نشسته بودن
کاندومه هم دقیقا مشخص بود
ای خداااا خیلی شیک گذاشتم تو کیفم یه دسمال در اووردم تا اخر جلسه الکی فین فین کردم باورشون بشه دسمالا فینی بودن
هنوزم امیدوارم اون کا.ندومو ندیده باشن
من ناااابود شدم اون روز
از اون روز به بعد هیییچ وقت اون زینب سابق نشدم
همش میگم چرااا؟ اخه به تو چه مربوط نه پریدی گفتی من جزوه میارم
ای خداااا
منو سوسک کن