داستان ابراز علاقه ی دانش آموزای دختر به شوهرم و در پایان، عکس صفحه 3

مدیر

عضویت: 1397/07/20

تعداد پست: 16859

منو همسرم تو یه دبیرستان دخترانه معلمیم... دانش آموزا نمیدونستن من خانومشم و گاهی اوقات سوتی میدادن جلوی من...حالا میخوام براتون تعریف کنم... در ضمن من دبیر عربی و همسرم دبیر زبان هستن... من ۲۳ و شوهرم ۲۴ سالست...هردو دانشگاه فرهنگیان بودیم... همش نگید که چرا مرد تو دبیرستان دخترانه درس میده... برای اینکه دبیر زبان تو اون منطقه کم بود و مسئول مقطع متوسطه، برای شوهرم مجوز تدریس گرفت... و یه نکته ی دیگه اینکه، منظورم از عکس... عکس خریدای امروزمه که براتون میذارم، نه عکس شوهرم😁😂😀 هستین؟

نسیم را گفتم،اگر حقیقت خورشید را حجابی هست، همیشه در پسِ هر ابر، آفتابی هست، همیشه پشت دیوار های بلندِ نومیدی،امید هستو افق های بی کران روشن🤩

1398/02/29

12:24

8 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

mohadeseh_banoo

عضویت: 1397/08/26

تعداد پست: 265

ما خار داریم😂😂😑😑

خاري ك خيلي بده 😂😂😂

1398/02/29

12:30

1 نفر لایک کرده اند ...

hana6978

عضویت: 1397/09/02

تعداد پست: 1664

یک سال بعد....

من آن گلبرگ مغرورمکه میمیرم ز بی آبی ولی با منت و خاری پی شبنم نمیگردم

1398/02/29

12:30

1 نفر لایک کرده اند ...

مامان ارشام

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس .

marzi12

عضویت: 1395/01/31

تعداد پست: 902

😐😐

دخترم دنیای من

1398/02/29

12:30

1 نفر لایک کرده اند ...

جودی۲۶

عضویت: 1396/10/28

تعداد پست: 2923

کاکتوسیم 😭😭

نه گل رز ایم

1398/02/29

12:30

1 نفر لایک کرده اند ...

امیلی76

عضویت: 1396/08/05

تعداد پست: 9408

وای هنوز نگفتی😐

تیکر ب وقت لاغری😅😆 میخوام 12کیلو کم کنم😑

1398/02/29

12:30

1 نفر لایک کرده اند ...

تسسسنییییم

مدیر استارتر

عضویت: 1397/07/20

تعداد پست: 16859

اما بچه های پایه های بالاتر همه دم دفتر بودن که ما میخوایم آقای فلانی دبیر ما باشه... ایشون خیییلی مهربونن و ازینجور حرفا... دم دفترو ول نمیکردن... وقتی شوهرمو یجا پیدا میکردن... دورش جمع شدن، بهش میچسبیدن و با یه نازو عشوا ی خاص میگفتن آقا تو رو خدا با کلاس ما درس بردارین... قول میدیم دانش آموزای خوبی براتون باشیم... حتی اگه شده میریم خانوادمونو میاریم تا از مدیر درخواست کنن که شما دبیرمون باشین... و من تموم لحظات میدیدمشون و حرص میخوردم

1398/02/29

12:31

6 نفر لایک کرده اند ...