تقریبا عصبیه بیماریش
دیشب بهم گفت این بیماری که گرفتم تقصیر تو هستش البته بار اولش نیست یبار دیگم همینو بهم گفت(فقط نگید بیماریش چیه که نمیتونم بگم اگه کمکی ازتون بر میاد کمکم کنید فقط)
از دیشب باهاش حرف نزدم الان سر کاره میخام بهش پیام بدم
چی بنویسم که بفهمه عیب از خودشه؟
اعصابمو ریخته بهم بخدا انقد که من براش سگ دو زدم تو دکترا.. مادرش که مادرشه نفهمیده پسرش چشه هرچی من سعی میکنم اون حالش خوب بشه همونقد اون سعی میکنه اعصاب منو بهم بریزه اگه دوسش نداشتم ولش میکردمو میرفتم بخاطر حرفی که بهم زد