شوهرم از من انتظار داره با اون تا صبح فیلم ببینم قهوه درست کنیم چای بخوریم سالاد میوه براش درست کنم با هم حرف بزنیم و بخندیم ساعت یک شب دوست داره لوستر روشن کنه موهاشو سشوار کنه دو شب هوس املت میکنه پیاز سرخ میکنه تا املت بپزه هزار بار دیدم نصفه شب رفته سوپری شبانه روزی تن ماهیو نوشابه بخره. بلند بلند سرصدا میکنه کابینتها رو باز بسته میکنه صدای تی وی آزارم میده . من باید صبحها بلند شدم بچه رو ببرم مدرسه. و بعدم چون تنهام دیگه اصلا نمیخوابم به هیچ وجه خواب صبح یا بعداز ظهر ندارم. خستم ازین زندگی الان هم تو دسشویی داره با جوهر نمک همه جا رو میسابه و میشوره بوی تندی همه خونه رو گرفته حالت تهوع و سرگیجه گرفتم بار صدم بهش گفتم دیگه نصفه شب تو خونه بوی واکتس و جوهر نمک در نیار سر این موضوع هفته پیش خیلی گریه کردم فایده نداشت . یا یهو میاد تو اتاق مهتابی رو روشن میکنه تو کمد دنبال وسیله ای میگرده انگار نه انگار ما خوابیم . ازین زندگی بیزارم اصلا آسایش و آرامش ندارم