دعوامون شد زدم بهش محکم منو زد. منم یکی دیگه زدم منو. گرفت هول داد زدم تو گوششبچه وحشت کرد. افتاد. گریه اومده بود. منو بزنه که بچه جیغ زد رفت سمت بچه ولی بعدش که بچه خوابید اومد. تو اتاق یه عالمه لیچار. بارم کرد. تف کرد. تو صورتم گفت تکلیفت رو فردا روشن میکنم هنوز. جایه پنجه هاش رو دستم هست کثافت هی داد. میزد. چرا زدی تو گوشم هی میگفت تو مادر. بدی هستی تو به فکر. بچه نیستی دلم پر. از. بیزاری شده
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
سر. اینستاگرام بحثمون شد منم میدونم ادم حساسیه نه عکس خودم رو میذارم نه عکس خودش اما دوتا عکس تولد. بچه رو گذاشتم بهشم نشون دادم که بعدا ناراحت نشه کلا شروع کرد. به غرغر. که دوست ندارم دوستام بدونن جشن بچه بوده گفتم دوستاتو بلاک میکنم گفت نه فکر. میکنن ما دعوامون شده اصلا نمیدونم چی می خواد یه بار. میگه ناراحت میشن یه ار میگه تو به بچه نمیرسی