شوهرمن دستشو داغ گذاشت وقتي من فهميدم و ميخواستم تركش كنم ولي بازم من سقط كرده بودم اون فتنه زنگ زده بود كه بكشتش سمت خودش....زيادم تقصيرمردا نيست....شوهرمن وقتي فهميدم گريه ميكردميگفت بخدا ميدونستم دارم اشتباه ميكنم ولي انگار افسارمو گرفته بود دستش نميتونستم بذارمش كنار
مال من فرداش داشت ميرفت شمال بادختره شبش فهميدم نذاشتم
شوهرم ميگفت خداروشكر زودفهميدي من چه غلطي داشتم ميكردم با زندگيمون