از رفتار های بدش که چقدر جلو همه به من بی اعتنایی میکنه
دور روز پیش امدم خونمون دیدم مادرشوهرم نشسته درخونه با جاریام سلام کردم اما خوب جواب نداد
شروع کرد با جاریایی دیگه ام گرم حرف زدن
بعدم هی میگفت اخ پام خار اورده نمیتونم کاراهامو بکنم ازاین حرفا .
حالا مدتی دیگه کسی نمیره کمکش
چون روز ۱۳ بدرجاریم گفت مادر بیاییم خونتون فردا ناهار اخه جایی که نمیریم بعدم مهمون ما باشن
جلو همه گفت اووفف ن ما چیزی نداریم🤐
حالا خانوم هرچی میریم اونجا کمکش از کار های ما بهونه میگیره
کسیم نمیره
شوهرم از صب که زنگ زدم میگفت بچه رو ببر خونه مامانم
منمگفت اگه نمیبینی جلو همه چه طور رفتار میکنه
گفت وا بیچاره مامانم
خاک برسرش کنن که شما ها میریید کاراشو میکنیید تاج که سرش نمیزاریید
گفتم تاج ندارم که سرش بزارم اگرم داشتم به کسی میدادم که لایق تاجم باشه نه به یه ادم که عروس هاشو به چشم کلفت میبینه و پسراش به جایی تشکر زبونشون درازه و قطع کردم تلفنو
بعدم فهمیدم مادرشوهرم زنگ زده گفته این با من کم محلی میکنه و هزار تا حرف دیگه