یه فانتزیمم این بود که اتاق نشیمن خونمون و تا سقف خوراکی بچینن مثل پفک و شکلات و اینا درشم قفل کنن کلیدم بدن به من و منم یکسره بخورم
منم هر شب که می خوابیدم تو حیاط خونمون واقعا پرواز می کروم یعنی هر شب این خواب ومی دیدم بعدا یکی بهم گفت باید برا خودت دعا می گرفتی چون خوابت نرمال نبود
اخ آخ اینو بگم من دهه شصتی هستم...
اهای دهه شصتی ها ایا شما رو هم تو مدرسه از دست قرمز میترسوندن؟
غول چراغ جادو
فانتزى من فقط شوهر كردن بود نميدونم چطورى تونستم تا بيست سالگى تحمل كنم 😂😂😂
یه فانتزی دیگمم این بود که با داداش بزرگترم که مرده به دنیا اومده بود حرف میزدم و به خیال خودم مراقبم بود همیشه هم شکایت بابام رو بهش میکردم یبارم که با بابام دعوام شد رفتم تو اتاق گفتم موسی چرا خودت تنهایی دنیا نیمدی دست منم میگرفتی میبردی. زرنگی کردی منو انداختی زمین خودت بهشت نشستی
واااای من فک میکردم یه جایی هس کل مردم جمع میشن ومیخوان خوشکلیه منوببینن وبزورازم میخوان برقصم وبعدش بخاطرم دعواشون شه که مال کدوم بشم ومن براشون مسابقه ترتیب میدادم 😂😂😂😂😂
من که توی کل فانتزیای بچگیم و بازی های بچگیم ماشین زمان داشتم همه دوره ها هم باهاش می رفتم ملت و نجات می دادم همچین ابر قهرمانی بودم من
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
