عزیزان من تو تاپیک یکی باخرم نوشتم این هفته چقدر داغونم. سر شب بابام زنگ زد ب شوهرمو هر چی دهنش درآمد گفت بعش. مادرو خواهرشم بعدش پریدن بهم. منم هرچی تو دلم بود این سه سال بهشون گفتم. اونام خواستن برن که من کوتاه اومدم.باز خر شدم. دوباره وسط حرفام خواعر شوهر سلیطه ام هی حرف زدو منم نصفه نیمه جوابشو دادم. الانم تو قیافه هس. منم شوعرمو از اتاق بیرون کردم بره پیش ننه خواهرش بخوابه. هنوز داغونم. نمیدونم اینا کی میرن.ب ابام گفت مهریتو بذار اجرا دوس داشتی بیا شهرستان. حتما باید همین کارو بکنم. چون با اینکه شوهرم ترسیده بود اما باز بخاطر ننه خواهرش این چند روز اصلا سمتم نیومد. و این منو داره دیوونه میکنه. میدونم بعد رفتنسون ب پام نیوفته اما چ فایده داره برا من. غرور له شدمو کی جواب میده؟! خواهرشم که پرروتر شده. چون تازه فهمیده داداشش چقدر ازشون حساب میبره. تورو خدا ی چیزی بکید اروم شم یا تاپیکو فان کنید. دارم از غصه میمیرم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تا وقتي هستن شوهرتو بيشتر بترسون جلو همونا بيفته به پات😐
میدونم از ترس خواهرش هرگز این کارو نمیکنه. این خواهرش خیلی عوضیه. دوس دارم خودم ازخونم بندازنش بیرون. چ کنم ی جوری حرف میزنه داداشش مث سگ برلش پارس میکنه.
تو نمیتونی رو دست خارشوهرت بلند شی؟ شوهرتو بیرون نکن. بیشتر بهش بچسب..سخته ولی بکن اینکارو.اینجوری ...
ای خواهر. شوهرم غریبه پرسته بخاطر سگ و گربه و شغال منو ول میکنه این که خواعرشه. کلا پیش دیگران زود خودشو گم میکنه از همین اخلاقشم بیزارم.درسن بشو هم نیس. همه جوره باهاش کار کردم