سقط، کورتاژ، تمام مدت آمپول زدن، غم و غصه، مدام ازمایش و تعویض دکتر، درد
گریه و خودخوری ....پس چرا اینا برای من پذیرفتنی و راحت نیست ؟
چرا من حتی از یه آمپول میترسم و بافکر به کمترین رنج و عذابی تو این راه، بیخیال این پروسه میشم ...
چطور میشه بعضیا برای یک اتفاقه نیفتاده، یه حس تجریه نشده، یه ناشناخته اینقدر اشتیاق دارن ...اگه دلیلشون اینه که میگن مادرشدن عالیه و بی نظیرترین حس، بعضیا چطور هنوز تجربه نکرده ، انقدر دنبالشن ...
یعنی نمیفهمم من چطور میتونم کلی مشتاق و درتب و تاب و آرزومند و دیوانه حسی باشم که هنوز تجربش نکردم اصلا بدونم واقعا خوبه یا بد...