ساعت ۸ شب رفتیم بستنی بخوریم منم تو ماشین بودم داداش رفت با خاهرم بستنی بیارن .
اون وخ یه آقاهه جون شاید ۲۹ میخورد بهش
داشت از آینه ماشینش نگام میکرد 😠😠😠
زنشم بغل دستش دختر ۳ سالشم انگار عقب بود
ما ماشین پشت سریش بودیم
یه لحظه گفتم آخ چقد زنش بدبخته 😕😕
چن بار من زل زدم ببینم اشتباه کردم .دیدم نه اونم داره نگا میکنه .منم زدم بغل ماشین رفتم توف کردم تو جوب که بفهمه 😝😝 خیلی پسته
ولی زن بدبخت که داشت بستنی میخورد متوجه نشد .ماشینشونم 😕 فکنم ۳۰۰ ملیونی بود
گفتم با خودم ریدم تو زندگی که شوهر آدم هوس باز باشه😠😠😠