اومدیم سفر با خانواده ی خودم.شوهرم همش افسرده و منزوی و نچسبه.یکسره باید بگم خوب رفتار کن این کارو کن اونکارو کن.خیلی پسر۲سالم رو دعوا میکنه و اشکشو درمیاره.منم چندبار جلوی خانوادم از کوره در رفتم و بهش گفتم این چه رفتاریه!دیدم خیلی ناراحت شد زودی کشیدمش کنار که از دلش در بیارم و بگم ببخشید که ناراحتی نمونه.برگشت بهم گفت حق دارم از این به بعد با زنی غیر از تو برم مسافرت و خوش باشم.نابودم کرد با این حرف. هر چقدر بعدش عذر خواهی کرد پسش زدم و بدترین حرفا رو به خودش و خانوادش زدم.اما هنوز دلم داره آتیش میگیره.تو این ده سالی که عروسی کردم این حرفا خط قرمز من بوده و تحت هیچ شرایطی به خودم اجازه حرف زدن یا تهدید به خیانت رو ندادم.اما اون گفت.کاش بدترین حرفا رو بهم زده بود اما این رو نه.