امروز خونه قوم شوهر بودیم بعد قوم شوهر میگفت اونروز اومدم خونه مادرشوهرت چرا نیومدی بالا گفتم مادرشوهرم به من اطلاع نداده بود میاین .اگه میگفت میومدم دستبوسی .خلاصه خواهرااا سرتون درد نیارم من صداشونو شنیدمااا اما چون شام نگفت بیا منم تا درمون زدن بعد شام فهمیدم میخوان بیان اینجا پریدم تو حموم . خلاصه اونجا خونه قوم شوهر همسرم گفت میگفتی میومد بعد قوم شوهر گفت مادرشوهربازی برات درآورده .که مادرشوهر گفت نه اما از این به بعد در میارررم به نظرتون این تهدید بود حالا مادرمم تازه فوت شده یه لحظه تو دلم خالی شد
مامان دلم برات خیییییلی تنگه جای خالیت با هیچ کس پر نمیشه
بعضی وقتا با اینکه تو اوج خوشبختی هم نیستی میگی خدا رو شکر باز آرامش دارم یهو یه اتفاقی کل زندگیتو زیر و رو میکنه انقدر که فاصله امروز و دیروزت اندازه یه روز نیس میشه اندازه یه عمر تلاش میکنی که برگردی به اون زندگی سابق که بگی مهم نیس میگذره ولی نمیشه درد یه جوری ریشه میکنه تو وجودت که خودتم یادت میره یه زمانی خوب بودی..
منم تو شرایط تو بودم مادر شوهرم توقع داشت برم بالا بشینم پیش مهموناشون.منم بدم میومد.خدا منو نجات داد خونه جدا خریدیم.انشالله نصیب توام میشه.راحت میشی.
خوب اخه درسته به کسی که مادرش تازه فوت شده اینطوری بگن بخداا از وقتی مامانم رفته بدتررر شدن بهتر نشدن .چون عید باهاشون نرفتم جایی انگار عقده کردن خوب من عید نداشتم
مامان دلم برات خیییییلی تنگه جای خالیت با هیچ کس پر نمیشه
بهترین دیالوگی که توی عمرم شنیدم:امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش. و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین...💔