سلام دوستان من پسرعمم حدودا هفت الی هشت سالی هست که منو علاقه ذاره امسال رسما اومدن خاستگاری...همش التماسم میکنه قبولش کنم خیلی حس میکنم خودخواهی میکنه من دوست ندارم اینجوری
من چندبار بهش جواب منفی دادم.اصلا کشش بهش ندارم اما التماسم میکنه میگه بخاظز خدا باهام اردواج کن و....
خوبگونمیخوام😕
خب قبول نکن
نسبتش خیلی نزدیکه
اگه دوستش نداری و به دلت نیست قبول نکن
این که خیلی اصرار میکنه حالمو بدمیکنه بدتر..... خانوادمم راضین اجبار میکنن
بخاطر خدا...انگار داره گدایی میکنه
ب دلت رجوع کن و باعقلت بسنج
اگه دوستش نداری قبول نکن منم پسر عموم اومد خاستگاری در حالی که من خبر نداستم بابابریدو خودشم دوخت و با زور وتهدید بابام شدم زنش از زندگیم چیزی نگم بهتره
هرشب بهم پیام میذه میگه توروخدا قبول کن عاشقتم.اما من نمیتونم
دوسش ندارم.اصرارهاش حالمو بد میکنه
وا چ رفتارای بچه گانه ای داره!!!بخاطر خدا باهام ازدواج کن😏😏 قسم و آیه دیگه چیه؟؟!! مگه زوره ازدواج!!! بهش بگو توام بخلطر خدا دست ازسرم بردار نمیخوامت
میگه من کلی گزیه کردم بخاطرت و فقط عاشق تو هستم و..... میگه اگه حلالت نکنم ناراحت نمیشی؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
