2733
2734
عنوان

داستان زندگی .... فقط چشمام

| مشاهده متن کامل بحث + 41615 بازدید | 206 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

مارو واقعا خر کردی😩آخ یه پسرایرانی همچین رشادتی نمیتونه نشون بده

الو سلام ببخشید منزل خداست؟منم همون مزاحمی که اتفاقا اشناست♡هزارباردلم گرفته این شماره رو♡ولی هنوز چراپشت خط درانتظار یک صداست♡شما که گفتی واجبه جواب سلام هرکسی ♡چی شدبه ماکه رسیدحساب بنده هاجداست♡اجازه میدی که برات یکم درد دل کنم♡آخه شنیدم که اسم تومرهم وشفاست ♡حتی اگه چیزی نگی کلی دلم سبک میشه♡چون میدونه میشنوی وقتی تواین حال وهواست♡الو دوباره قطع ووصل سیم هاشروع شده♡الومنو ببخش اگه دوباره مزاحمت شدم ♡دوباره زنگ میزنم تا خدا خداست 😘بالایی خیلی دوست دارم

رمانه خوبیه😑

*گرگ باش تا محتاج نوازش نباشی ..... گرگ یعنی: ارتش تک نفره  تنها ولی وحشی*                    بگذار کفتارها برای خود حکومت خیالی کنند ... نمیدانند سکوت گرگ آغاز یک فاجعه است😞 😃  من برای هدفم قید همه چیز را میزنم خواب که چیزی نیست😃
2740

خلاصه لباسام خشک شد و پوشیدم و خواهرش منو تا دم بدرقه کرد وقتی رسیدم بیرون بهش زنگ زدم و اومد سوار ماشین شدم گفت خوبه الان دیگه میتونی با خیال راحت بری خونه بهش گفتم خواهرتون خیلی مهربون بودن ازش تشکر کنید و از شمام ممنونم گفت خواهش کاری نکردم وظیفه ام بودوقتی رسیدیم به پارک گفتم هم اینجا پیاده میشم گفت نه ممکنه باز بارون بیاد پس میرسونمت در خونه تون منم تا یه جاهایی آدرس دادم وقتی رسیدیم سر کوچه گفتم هم اینجا خوبه گفت خونتون اینجاست کفتم اینجا که نه داخل کوچه ولی ممنون هم اینجا خوبه گفت اوکی پیاده شدم و رفتم سمت خونه اونم رفت چند هفته بعد شرکت به حالت عادی برگشت و من مجدد رفتم سرکار دیگه ازش خبری نبود و من تقریبا داشتم همه چیز رو فراموش میکردم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز