دقیقاااااا مثل من! مادرشوهرم طبقه اول جاریم دوم و ما طبقه ی سوم
اصلاااا زنگ هم نزدن تو این نه ماه حالمو بپرسن چه برسه به اینکه بخوان یه سر بهم بزنن!!!!
به خاطر حال بدم بیشتر وقتا از بیرون بر غذا سفارش میدادیم ، یه بار یکیشون نگفتن اگه حالت بده واستون غذا بیاریم؟ یا وقتی یه غذایی درست میکردن مثل قلیه یا ماهی شکم پر یا قورمه سبزی یا لازانیا و پیتزا و....بوی این غذاها تو خونه ی ما میپیچید! یه بار نگفتن این حامله هس ممکنه میلش بکشه یه ذره واسش ببریم!!!! الانم که دخملم به دنیا اومده مادرشوهرم روز سوم مثل مهمون اومد و صد تومنم کادو داد و رفت! بقیه ی برادرشوهر و جاریا هم نیومدن! خواهر شوهرم هم بعد از یه ده روز بیست دقیقه اومد و رفت!!!
بخدا همین خواهر شوهرم عمل کرده بود دو هفته ی تموم خونشون بودم مثل پرستار شب و روز مراقبش بودم
مادرشوهرم هم گوشش رو عمل کرده بود بازم دو هفته خونشون بودم
جاریم زاییده بود یه هفته خونشون بودم!!!!