ما یه شهر دور از خانواده شوهرم ، دور یعنی ۱۵۰۰،۱۶۰۰ کیلومتر زندگی می کنیم.
خانواده خودم که مادر و پدرم فوت شدن و فقط یه داداش و خواهر مونده برام که اونام شهرای مختلفن.
خانواده شوهرم شامل پدر و مادرش که پیرن ، خواهرش که مجرده و ۴ تا جاری که همسن و سالیم تقریبا و فقط یکی دهه پنجاهیه و از ما بزرگتره.
توی این مدت خانواده اش حتی یه بار به من تعارف نکردن که چیزی لازم نداری یا دلت نمی خواد برات بفرستیم، چون اینجا خیلی از محصولات نیست و اکثر خانواده ها وسایل می فرستند ، اما مثلا جاریم زنگ می زنه به من که برو برا خواهرم بگرد ببین اونجا مولفیکس چنده که اگه بصرفه برام بفرستی ، یا مثلا همسرم براشون خرما و چک و اینا می فرسته ، حتی شده زنگ می زنن فلان دارو رو برامون پیدا کنید بفرستید .
اما نه یه تعارف می کنن شما چیزی لازم ندارین، چیزی دلتون نمی خواد و... خدا رو شکر مام احتیاجی نداریم و چشممون به دستشون نیست ، ولی خب تعارف که کسی و نکشته.
برا زایمانمم اصلا به روی خودشون نیاوردن که یه تعارف بزنن ما بیایم و اینا .
حالا امشب برادر شوهر ۵۰ سالم زنگ زده به شوهرم میگه زنتو بردار بیار اینجا زایمان کنه ، فک کنین من چند روز دیگه موقع زایمانمه ، و اینکه چون شاغلم تا دو روز پیش سرکار می رفتم ، چون مرخصی نداشتم و تو اردیبهشت همه مرخصیمو رفتیم خونه مادرشوهرم و شوهرم کاراشونو انجام داد.
تازه با یه حالت پررویی میگه بیاد اینجا ، جالبه اونا که سالمن نمیان اما از من که چند روز دیگه زایمانمه توقع دارن ۲۶ ساعت بشینم تو ماشین برم اونجا ، در صورتی که همش دراز کشم خصوصا اینکه نی نی بریچه و بهم فشار میاره .
خیلی اعصابم خورد شد دست خودشونو تو این روزای آخر پیش میندازن که ما تعارف کردیم .
نمی دونم واقعا اینا بی شعورن یا خودشونو به بی شعوری می زنن ، تا الان که تعارف نکردن که ما بیایم ، الانم که ۸،۹ روز مونده به زایمانم تعارف الکی میزنن که شما بیاین انگار یه ساعت راهه ، جالبه خودشون میگن راه دوره ما سختمونه بیایم