عزیزدلم یه چیزو خواهرانه بهت میگم اگر بزاری دیگران هر حرفی دلشون میخواد بهت بزنن و هر کاری دلشون میخواد باهات بکنن و تو به خاطر احترام یا هر چیز دیگه هیچی نگی اینجوری کم کم هم برای اونا عادی میشه هر رفتاری میخوان باهات داشته باشن هم برای تو عادی میشه تحمل کردنشون حتی مادر خود آدمم باشه اینا که دیگه خانواده ی شوهرن
بیخیالش کلن .کسی همخون ادم نمیشه
من بدبخت قهر نکردم خانواده خودم از خونه بیرونم کردن(به دلیل این که چرا 10 شب با این که خبر دادم با شوهر عقدیم بیرون بودم کلا هم مشکلی نداشتن یه دفعه بابام گرفتش شوهرمم بعدش نذاشت برم)خانواده شوهرمم اونا بی احترامی کردن و با بچه خودشون دعواشون شده و من حتی بهشون چیزی نگفتم و رابطم رو حفظ کردم که به منم بی احترامی کردن )ولی خواهرشوهر و برادر شوهرم که با شوهرمم دعواشون نشده حالا خواهر شوهرم به خاطر مامانش با ما خوب نیست ولی این دیگه با شوهرم لاقه ال در حد سلام و علیک بودن که تازه بحثی هم نبوده
من نمیفهمم چرا خواهر شوهرخواهرشوهره ولی از برادرشوهر توقع ندارین بالاخره ایشون صد در صد اولویتش خانواده درجه یکش هست نه زنداداشش البته ماهم نمیدونیم ماجرا چیه و مقصر کیه
در کل بنظرم اینهمه روابط خراب شده رو باید سعی کنید اصلاح کنید اکر مقدوره
خسته کننده نیست براتون که با همه نزدیکان خودت و همسرت مشکل دارید و قهرید
شما خیلی کلی تعریف کردید ماهم نمیتونیم به جزییات بپردازیم
نه عزیزم اینطور نیست همه زن ها حسود و خاله زنک باشن
اتفاقا خیلی وقتا مردها بیشتر این صفات رو دارن
برادرشوهرت دقیقا چیکار کرد؟ لحنش سرد بود یا توهینی چیزی ؟
درسته ولی خدا منو خیلی دوست داشته هر کس دور و برم گذاشته از این حسا داره
همین دوهفته پیش شوهرم و خانوادش دوباره یه دعوا بدی کردن
من الان تو اتاق بودم همسایمون اومد به پدر شوهرم گفت پسرت(اسم شوهرم)پایین کارت داره منم کل تن و بدنم داشت میلرزید گفتم الان دوباره دعوا میشه داشتم میرفتم دم در تلفن رنگ خورد داخل ساختمون کسی نبود فکر کردم شوهرمه حتما یه چیزی شده برداشتم خیلی با استرس بودم بهش گفتم الان شوهرم زنگ زده این جوری گفته بعدذار بعد زنگ بزنم ببینم چی شده اونم هیلی خیلی با لحن بدی باهام صحبت کرد که من بودم و به بابام بگو و چرا تو گوشی رو برداشتی
کلا کارای قبلشم بوده
خاک برسر اون همسایه کنن که اسم این دوتارو هشتباه گفت یه صدم به هم شباهت ندارن نه اسم نه قیافه
شما پر توقعی میدونی چرا پر توقع شدی چون خوبی زیاد کردی و اونو مثل برادر خودت دونستی دیگه نه خوبی کن نه توقع داشته باش اینجوری خودت راحت تری بوی هم ببینی زورت نمیگیره منم سرم اومده قبلا دیگه برام مهم نیستن هر چیم ببینم دیگه ا»ذیت نمیشم چون توقع ندارم دیگه خودمم مثل قبل خوبی نمیکنم
