سلام شوهرم یه شب در میون خونس شب کاری دارن روز مادر سه شنبه هفته قبل خونه بود ساعت ۶رفتیم خونه مامانش کیک و کادو بردیم ساعت نه و نیم اومدیم ییرون که بریم خونه مامان من ساعت یازده و نیم رسیدیم اونجا بعد از اون هفتهددیوونمون کرده چرا رفتین شام نخوردین ازتون راضی نیستم شوهرم هم بهش گفت که چون فردا نیستیم خونه مادر زنم هم برم دیگه شوهرم میگه امشب بریممعذرت خواهی منم اخه کاری نکردم معدرت خواهی کنم با خنده و خوشی از خونش اومدیم بیرون والا به قران مامان خودم هم اخر شب رفتم روز مادر همیشه گیر الکی میده حرصم گرفته حالا که برم چی بگم حرف زد اصلا نوضیح بدم یا بیخیال خودش هممیدونه شغل پسرش چیه مگه مامان من دل نداشت یا من دل ندارم