یه عالمه نوشتم پرید😶😶😶😶
دیروز بعد از کارای اداری دو ساعتی وقتم خالی موند، زنگ زدم از خواهرم ادرس بگیرم برم یجا که جینگولیجات داشت، اونم از من پایه تر ادرس داد گفت تو برو من یه رب دیگه اونجام😁.
رفتم یه دل سیر جینگولیجات خریدم، مدتها بود از این چرت و پرتا نخریده بودم حسابی چسبید.
بعدش خواهرم و دختراش مهمونمون شدن تا شب، بچه هاحسابی بازی کردن.
شب همگی از خستگی غش کردیم
امروز خونه موندم. صب گردگیری وجارو انجام شد، بعدشم با علی رفتیم حموم.
نهار ونماز وپسران روخوابوندم سیستم رو روشن کردم که بشینم پای مطالعه.
یهو هیولا کوچولو بیدار شد، دوباره خوابوندم با مشقت، هنوز ذهنم میخواست درگیر مبحث بشه باز بیدار شد، با مشقت دو تا کار اینترنتی مو انجام دارمولی دیگه به مطالعه نرسیدم
تماس گرفتم همسرم و گفتم زودتر بیاد تا بتونم مطالب فردا رو آماده کنم، ایشونم فوتبالش کنسل کرد و اومد خونه، سه ساعت حدودا نشستم پای سیستم و بخش قابل توجهی از مطالعه و مباحث فردام انجام دادم.
شام رو همسرم آورده بود،زحمت شام درست کردن حذف شد
فردا باید برم محل کارم یسر، مدارک رو تکمیل کنم
بعدش اداره برم و کارای اونجا رو پیگیری کنم
اگگگر زود تموم شد یسر برم خرید یکم از لیست خریدمو انجام بدم
چهارشنبه باید برم اداره و مدارک تکمیل شده رو تحویل بدم و مجوز رو بگیرم انشالله
بعدشم یسر برم پیش استاد عزیزم و لیست بلند بالای سوالاتمو ازش بپرسم
اگگگگگر وقت شد برم تا مرکز خریدنزدیک اداره و یکم خریدکنم.
این اخر هفته انشالله مباحث آموزشی رو جمع بندی کنم و پرونده ببندم
و از ابتدای هفته دیگه با ذهنی آرام و قلبی مطمئن برم سراغ خونه تکونی
لیست خونه تکونیمو نوشتم خیللللی زیاده ولی من میتونم هنوز خیلی مونده به عید.
فعلا اولویت مباحث و مطالعات کاریه که به خوبی تکمیل بشه.
یه لیست بلند بالای پارچه هم نوشتم میخوام بخرم ولی نمیدونم کی بتونم بدوزمشون فعلا مدل سرچ میکنم و پارچه لیست میکنم و امیدمو از دست نمیدم😁