سلام‌منم بگم برنامم رو
صبونه خوردیم ظرفاشو شستم
احتمالا امروز طی کشیدن و جارو دارم
نهار درست کنم
نماز بخونم .. لباسا رو بریزم ماشین
اگه حسش باشه کمد لباسامو مرتب کنم اخه هم باردارم همم سرماخوردم
همینارو‌انجام بدم کلی هم خوشحالم ☺
سلام
نماز صبح +قران برای مادرم
دوساعت کلا ورزش کردم پیاده روی +abs
صبحانه خوردیم با همسرجان من از امروز میخوام کالری شماری کنم ببینم چی میشه ☹تا الان که اصلا از کالری شماری خوشم نمیاد اخه من با هزار و خورده ای کالری چطوری تا شب سر کنم 😫
هنو ناهار نخورده نزدیک ۴۰۰ تا کالری شده تازه گرسنمم هست🤭🤔
مواد ناهار و اماده کردم 😭خودم چه کنم نمیدونم
ظرفای صبحانه رو شستم
به گل پسرم صبحانه دادم جمع کرد
غذای پرندمو هم دادم کلی هم باهاش حرف زدم بلکه حرف بزنه کم کم
هال و جارو کردم زیر مبل و زیر فرش و...
یه سر لباس ریختم لباسشویی شست پهن کردم
نخود لوبیا خیس کردم اگه بشه امروز اش پزم اگه قابل قبول شد ببرم کمی خونه پدرجان
لباسای که خشک شده تاکنم بزارم تو کمد
اشپزخانه جارو کنم
بازیافت بزارم دم در
قفس پرنده تمییز کنم
بالکن تمییز کنم همسر جان ترکونده بالکنو 🥴قراره مرتب کنه خودش روزشو خدا میدونه فقط
کارای شخصیم همیشه میره اخر😒
سروو جان دیدم آنلاینی
چه میکنی شما؟
هنوز نرفتی طرح؟
اگر هنوز نرفتی و وقتت آزاد بازم تو جمعمون باش خیلی خوشحال میشیم اخه دیدم پست نمیزاری از کارهات گفتم
سلام عزیزم خوبی.ممنون 😍😍😍
والا من یه اشتباهی کردم بچه دوستم که پیشم بود بغل کردم دلم سوخت
دقیقا الان سه روزه دراز کش افتادم فقط ناله میکنم
بیمارستان نرفتم هیچ کاری نکردم انقدر وضعم خراب شده از یه پهلو به پهلو دیگه نمیتونم بشم
البته دارو مصرف نکردم ها 😉😉فقط پماد استفاده کردم
هرنی دیسک داشتم الان دیگه وحشتناک شده یه خانوم ای بودن میگفتن کمردرد دارن
من ایشون رو نصیحت کردم خودم بدتر شدم
اصلا تا به حال اینطوری درد نداشتم
کرونا تموم شه برم دکتر🤣🤣🤣🤣🤣🤣
سلام دوستای گلم
روزای شلوغ و‌پر دغدغه ای رو‌میگذرونم
دیروز پرستار بچه ها اومد تا باهم اشنا بشیم
فردا باید برم سرکار
باید تا سعدی بریم واسه خرید دوربین( انشالله بشه تو خونه نصب کنم خیالم از بچه ها راحت بشه)
از شنبه دوره م شروع میشه، سه هفته احتمالا طول بکشه و هر روز باید برم. یکی دوماه اینده یکم از لحاظ کاری شلوغم بعدش به یه شرایط استیبل میرسم و ارامش میگیرم انشالله.
دلم مبل مبخواد ولی تو این وضعیت نمیشه بیرون رفت، فقط نتی میچرخم کارای کارگاهی رو‌میبینم بعضیاشم دلبری میکنن ولی زمان میبره تا این پروژه انجام بشه( مبلای خودمم اگهیش رفته اون ته مها، دوباره باید دیوار اگهی بدم).
از صب گردگیری کردم، جارو کشیدم
اتاق علی رو‌مرتب کردم
یه دور ماشین شستم و‌پهن کردم
لباس قبلیا رو تا زدم
حموم شستم
یسری لباس تو پودر صابون گذاشتم خیس بخوره
رسیدگی به مهدی که کلی ازم زمان میبره
نهار کشک بادمجون داشتیم
کارهایی که باید انجام بشه
سرویس رو بشورم
کلی ظرف کثیف باید شسته بشه
برای همسرم لیست خرید بنویسم( شیر خشک مهدی و ارده از مهمتربناش یادم نره)
اگه همسرم زود بیاد بره خودش سعدی واسه دوربین
قرار فردامو به پس فردا موکول کنم
ماکارونی درست کنم هم شام هم نهار فردا( فردا بیرونم)
یسر بریم نبوت
یسر بریم خونه پرستار جهت اشنایی بیشتر
( این دوتا به امشب نمیرسن، میفته به فردا و‌پس فردا)
راستی در جهت به روز رسانی کمدم، رفتم دوتا بافت و یه گپ خونگی خریدم.باید کمدمو مرتب کنم و یکم از قبلیا رو از چرخه خارج کنم.
یکم کار خیاطی دارم که اگه تا اخر این هفته برسم انجامش بدم وگرنه میره تا دوماه دیگه.
دوستان خوبم بحث پرستار یکم برام هضم نشدس، میشه با دلای پاکتون دعا کنین که به ادم خوب و‌مهربون سر راهمون قرار بگیره. ممنونم😍😍😍)
مرسی منم امروز همین کارو کردم هر چی که مال صبحونه بود رو گذاشتم یه جا شیشه ها هر چی که بود گذاشتم کنار هم دارو هارم تو سبد گذاشتم یکم بهتر شد ولی بازم به نظرم خیلی از نظر ظاهری قشنگ نشد 😬😬فقط مرتب شد ببین من مثلا آجیل و این چیزا رو تو شیشه های دار مشابه ریختم ولی بعضی چیزا مثل خیار شور و ترشی و اینجور چیزا که از بیرون میخریم تو شیشه های معمولی هست ظاهرشو بد میکنه باید اون پشت مشت یخچال قایمشون کنم معلوم نباشن😅😅
زهرا جان من دوستم همینطور بود آخرش یه پرستار خیلی خوب گیر آورد تو مهدکودکی که پسرش میرفت الان تعطیل شده مربی هاش پرستاری از بچه رو قبول میکردن از همون مهد کودک کسی رو آورد ،شما هم میتونی همون مهد کودکی که پسرت میرفت صحبت کنی شاید کسی باشه از همون مهد بیاد خونه بچه هارو نگه داره
ممنون از پیشنهادت
اتفاقا چندین بار با مدیر مهد تماس گرفتم
گفت بچه های خودمون که جای دیگه مشغول شدن ولی برات پیدا میکنم
اخرین بارم زنگ زدم گفت چن تا مامان دیجه مثل شما بهم سپردن ولی فعلا کسی دم دستم نیست براتون بفرستم
دیگه ازش ناامید شدم
ممنونم بابت دلگرمی که بهم دادی❤ من حتی گاهی فکر میکنم که از این ماشین خوشگلا هست( اسمش و فراموش کردم) باهاش میرن مسافرت و مثل ون بزرگه ولی ون نیست😂 از اونا بزارم کنار خیابون و ماشینم حتما لیمویی باشه و به مردم کیک و غذای گرم بدم صندلی هم بچینم یه گوشه که بشه دو سه نفری بشینن و این رویاها چنان منو از خود بی خود میکنه که اون روز تا اخر شب شارژه شارژ میشم.. برای فیلم همسرم میزنه شبکه های زبان اصلی میگه بشین باهام ببین ولی بلد نیستم خجالت میکشم و هرچی میگه پامیشم انگار شرمم میشه ک ۳۰ سالگی رو رد کردم و هنوز زبان بلد نیستم و میخوام با ابن برنامه ۵۰۴ خودی نشون بدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
