سلام دوستای گلم
روزای شلوغ وپر دغدغه ای رومیگذرونم
دیروز پرستار بچه ها اومد تا باهم اشنا بشیم
فردا باید برم سرکار
باید تا سعدی بریم واسه خرید دوربین( انشالله بشه تو خونه نصب کنم خیالم از بچه ها راحت بشه)
از شنبه دوره م شروع میشه، سه هفته احتمالا طول بکشه و هر روز باید برم. یکی دوماه اینده یکم از لحاظ کاری شلوغم بعدش به یه شرایط استیبل میرسم و ارامش میگیرم انشالله.
دلم مبل مبخواد ولی تو این وضعیت نمیشه بیرون رفت، فقط نتی میچرخم کارای کارگاهی رومیبینم بعضیاشم دلبری میکنن ولی زمان میبره تا این پروژه انجام بشه( مبلای خودمم اگهیش رفته اون ته مها، دوباره باید دیوار اگهی بدم).
از صب گردگیری کردم، جارو کشیدم
اتاق علی رومرتب کردم
یه دور ماشین شستم وپهن کردم
لباس قبلیا رو تا زدم
حموم شستم
یسری لباس تو پودر صابون گذاشتم خیس بخوره
رسیدگی به مهدی که کلی ازم زمان میبره
نهار کشک بادمجون داشتیم
کارهایی که باید انجام بشه
سرویس رو بشورم
کلی ظرف کثیف باید شسته بشه
برای همسرم لیست خرید بنویسم( شیر خشک مهدی و ارده از مهمتربناش یادم نره)
اگه همسرم زود بیاد بره خودش سعدی واسه دوربین
قرار فردامو به پس فردا موکول کنم
ماکارونی درست کنم هم شام هم نهار فردا( فردا بیرونم)
یسر بریم نبوت
یسر بریم خونه پرستار جهت اشنایی بیشتر
( این دوتا به امشب نمیرسن، میفته به فردا وپس فردا)
راستی در جهت به روز رسانی کمدم، رفتم دوتا بافت و یه گپ خونگی خریدم.باید کمدمو مرتب کنم و یکم از قبلیا رو از چرخه خارج کنم.
یکم کار خیاطی دارم که اگه تا اخر این هفته برسم انجامش بدم وگرنه میره تا دوماه دیگه.
دوستان خوبم بحث پرستار یکم برام هضم نشدس، میشه با دلای پاکتون دعا کنین که به ادم خوب ومهربون سر راهمون قرار بگیره. ممنونم😍😍😍)