دوستان من اکثر پستا رو خوندم زندگی بیشتر ماها دو حالت داره یا همسرمون درک میکنه و حق و حقوق یکسان رو قبول داره،مودبه، بددهن و عصبی نیست و حاضره از غرورش بخاطر همسرش تاحدودی بگذره یا برعکس!
اونایی که همسرشون از گروه اوله خوش به حالشون که همچین فردی نصیبشون شده حالا خیلیا میان میگن انتخاب خودمون درست بود اما گاهی خیلی مسائل دیگه دخیله که ممکنه من نوعی شرایط اون افراد رو نداشته باشم و به هردلیلی تو زندگی گیر یه آدم از گروه دوم افتاده باشم.
الان خودمو مثال میزنم همسرم تمام ایده آل های منو داشت غیر از چند مورد که فقط یکیشو اونم نه به طور کامل تو دوران عقد فهمیدم.
ازونجایی که ازدواجم سنتی بود و تو خونواده ای هستم که حتی تو عقد به شدت محدودیت داشتم واسه رفت و آمد اون چند مورد رو نتونستم متوجه بشم.
اول خساست بیش از حدش واسه دیگران که مفصل تو تاپیکام هست.
دوم مغرور و خودخواه بودنش که نتیجه تربیتشه
و سوم بددهنی کردنش اما نه زیاد.
به هرحال من ازدواج کردم و متوجه این رفتارا شدم که خیلی هم برام عذاب آوره و گاهی زندگیمو جهنم میکنه. دو راه داشتم یا جدا بشم یا سعی کنم زندگیمو درست کنم. جدا نشدم چون نه خانواده حامی داشتم نه میتونستم مطمئن باشم که اگه با یکی دیگه ازدواج کنم ازهمسرم بهتره.
به هرحال به خیلی روش ها سعی کردم بهترش کنم گاهی چشم گفتن بی چون و چرا جواب میداد و گاهی مقابله. درهرحال من برده نیستم اما زندگیمم راحت نیست.
بارها به طلاق فکر کردم بعیدم نیست در آینده اگه ناامید بشم حاضر شم برگردم خونه بابام با همه شرایط بدش اما اینجا نمونم اما هرکاری میدونم درسته واسه زندگیم انجام میدم