چرا ملت نیومدن از زارت و زورت هاشون بگن😅😅😅😅😅
منم ازین لو رفتنا داشتم ترک موتور :/ می دیدنم 😁😁😆
خوشحال و خندون و شوت بودم 😃😃😃
ولی الان زیر پورشه راه نداره جون اسی 😆
😐😂من یه بار کارنامه ام بد شده بود راهنمایی که بودم
دادم دوست پسر یک از دوستام که خیلیم ادعاش میشد برام کارنامه درست کنه،اون مردک ابله هم نمره هایی که عوض کرده بودو با یه فونت دیگه نوشته بود کاملا تابلووووو
اقا مام اینو دادیم به خانواده و چشتون روز بد نبینه😐همه شوک بودن از بس تابلو درست کرده بود،درسمم قبلش خیلی خوب بود حرمت داشتم تو خانواده😂نه روشون میشد چیزی بهم بگن نه قبولش راحت بود براشون
فقط اخرش بابام بهم گفت:رژین بابا شما گوش میبینی رو سر من؟
و من دیگه اون ادم سابق نشدم😂
من و پسرداییم(الان شوهرمِ)عاشق هم بودیم ولی کسی خبر نداشت...جونم بگه برات،ی روز باهم رفتیم بیرون و کلی خرید و خوش گذرونی کردیم تو پاساژ های مختلف.ساعت 10 شب بود قصد برگشتن کردیم،رسیدیم تو کوچه همون موقع یکم ماچ و بوسه تو ماشین راه انداختیم.....دیگه از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل خونه(اونموقع من خونه داییم زندگی میکردم چون تو شهر اونا دانجشو بودم).رفتیم داخل خونه سلام کردیم من داشتم میرفتم سمت اتاقم یهوووووووووووووو صدا دخترداییم رو شنیدم ک گفت عع داداش لباست چرا کثیف شده ؟ برگشتم شوهرجان رو نگاه کردم،،،،،چشمتون روز بد نبینه،لک رژ بنفش همانا و لوووو رفتن ما همانا....😑😂
منم بچه بودم با دوتا از دوستامون بعد امتحان خرداد رفتیم توی کوچه های کنار مدرسه دوری زدیم اون موقع یه دوس پسر داشتم که خونشون کوچه پایینی مدرسه بود دبیر دینیمون نمیدونم از کجا اما فهمیده بود با این تفاوت که من اصلا باهاش سر قرار نمیرفتم مخصوصا دور مدرسه فقط تلفنی اونم با تلفن خونه😁😁😁😁 بعد یه روز با دوستام رفتیم از کوچه اونا گذشتیم در صورتی که اصلا نبودش طرف همین جوری گذشتیم وقتی رسیدیم سر کوچه پشتمو نگاه کردم دیدم خانم دینیمون داره تعقیبمون میکنه😥😥😥ما فرار کردیم تا رسیدم خونه مامانم بهم حمله کرد😱😱😱گفت خانم دینیتون زنگ زده گفته توی خونه پسره بودی به زور اوردت بیرون🤯🤯🤯 مغزم هنگ کرد دیگه اون دبیرو ندیدم وگرنه میخواستم بشورمش حتی الان که چندین ساله از اون زمان میگذره دوس دارم اتفاقی ببینمش ازش متنفرم اون سال ابرومو برد دیگه توی اون مدرسه و منطقه نموندم از دستش هیچ وقت نمیبخشمش
داداشم اول ابتدایی امتحان املا صفر گرفت ، اونم پونصد ششصدمتر فاصله مدرسه تاخونه برگه امتحانش رو پرت نداد قشنگ اومد انداخت پشت خونه هامون ،شانس بدش مامام برای کاری رفت اونجا و شاهکارشو دید
گوشي مخفي هم كه همه داشتن ديگه😂😂😂😅
