خانما من دو شب پشت سر هم خواب های مرتب با پیامبر میدیدم. پریشب خواب میدیدم یه شهر بودم که میگفتن مدینه هست. یه خونه ویلایی خیلی بزرگ بود که معماری قدیمی داشت و طوری بود که گویا بازسازی شده. چهار طرف این خونه پر از گل های زیبا و درشت بود. اینقدر این گل ها زیاد و زیبا بودن که با ذوق میرفتن بوشون میکردم. مثلا رفتم یه گل لاله رو انتخاب کردم خیلی اندازه کف دو دست بود و بوی خیلی خوشی میداد. رفتم وارد خونه بشم دیدم درش بستس. و شروع کردم در محوطه به ادامه گشتنم. یهو دیدم یه جمعیت زیادی که همشون خانم بودن و همه چادر مشکی سر داشتن اومدن طرف اون خونه. شکل هیچ کدوم رو یادم نیست. معلوم بود میخواستن وارد خونه بشن. من گفتم خانم ها در منزل بستس. نمیتونین برین. من الان اونجا بودم در بسته بود. ولی دیدم جمعیت سمت خونه رفتن و در کمال تعجب در باز بود. منم با جمعیت وارد منزل شدم . نور سبزی داخل منزل بود و رفتم بین دوخانم نشستم. یکیشون بلند بلند گریه میکرد و فکر کنم مناجات امیر المومنین رو میخوند. همون که میگه مولای یا مولای انت فلان و انا فلان..... منم داشتم نگاهشون میکردم. یکی بهم گفت اینجا منزلی هست که پیامبر درونش به دنیا اومده. یه خانم یا اقای سیاه پوست نزدیکم بود دقیق یادم نیست چی بهم گفت فقط یادمه مضمون حرفش این بود که بخاطر بیماریت نترس. چیزی نیست((تو تاپیک های قبلیم هست که دکتر گفته فشار مغزت بالاست و خیلی مسترسم)).....دیشب هم خواب میدیدم با یه جمعیتی داشتیم از پله های پشت بام حرم حضرت مصومه بالا میرفتیم. میگفتن داریم میریم پشت بام تا با تلسکوپ ماه رو رصد کنیم. رفتیم رو پشت بوم و دیدم یه تلسکوپ بزرگ اونجاست. اولین نفری بودم که تو صف نشستم و همه پشتم. یهو نگاه کردم دیدم پشت حرم یه کوه بزرگ هست که بالاش گنبد و گلدسته سبز هست. تو خواب میگفتم چه جالب این هم کوه خضر نبی هست. یهو گفتن بیاید ماه رو رصد کنیم. بدون تلسکوپ با چشم قرص کامل ماه رو دیدم اونقدر بزرگ بود و بهم نزدیک بود که از روشناییش ذوق کرده بودم. داخل ماه یه کلبه قدیمی دیدم با یه نخل. جمعیت میگفتن اینی که مبینید منزل پیامبر هست. و از خواب پریدم.
نمیدونم مضمون این خواب ها چیه
