من فقط دارم مینویسم بعد جوابتونو میدم معذرت بابت جمله بندی بدم چون حالم خوب نیست
به خواهرت بی رودربایستی بگو توی زندگی من دخالت نکن اگه زرنگی زندگی خودتو بچسب
منو لایک کنید لطفا
هرکار میکنم نمیتونم دل بکنم من میخوام بمیرم ولی ولش نکنم روز ولیتاین پیام داد خبری نشد بیا برای بااخر هموببینیم من هرجور بود باحال خرابم رفتم کلی گریه کردم جوری ازحال رفتم ازش خواستم باهام باشه من واقعا عاشقشم
الان امروز رسید شهری که سرکار میره گفت تاعید درستش کن یا برو نامه از دادگاه بگیر عقد کنیم...من نمیخوام اینجوربشه
توروخدا بگین چکار کنم من این یه هفته غذا نخوردم فقط اشک وزجه
اونم تنهاست تو شهر غریب تو خونه تنها بی هیچ دوست وفامیل دلش گرفته...
چقد برنامه ریختیم بعد عقد بریم اونجا بیاد ازسرکار غذا وچای اماده تفریح وکنارهم باشیم
توروخدا راهنماییم کنید چکارکنم
پدرومادرم نمیدونن ما باهم دوستیم
وازاونجایی پدرم رفته بود اداره برادرش گفته بود زنگ نزنید اونام زنگ نزدن
من چکارکنم راضی شن
من دلم عشقو میخواد دلم تنگشه
به خواهرم گفتم دخالت نکن
چون سطح مالی بالا ندارن دلیل نمیشه زندگی نکنن اوناهم ادم هستن
من بدون عشقم میمیرم دلم داره میترکه یه ماهه عمل سنگ صفرا کردم ازبس زجه زدم جای زخمام میسوزه
من اگه به عشقم نرسم مردنم حتمیه وخودکشی میکنم
من واون همو دوست داریم
توروخدا بگین چکارکنم پدرم راضی شه
من خیلی وقته خواننده خاموشم اینجا ولی کسی نداشتم دردودل کنم عضوشدم
واقعا من نیاز به راهنمایی دارم
خانواده اونا چهاربار اومدن جواب درست نگرفتن اگه اونشب خواهرم نبودالان اوضاع بهتر بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
