مهمان .......

شوهرمن فقط بفکر آبروشو ظاهرو نگه داشتنه.هرجا بهم توهین شد گفت ساکت باش حرف نزن دعوامیشه. اونوقت من و مامانش داشتیم تعارف میکردیم جلوی جاریم پرید وسط هردومونو ضایع کرد بعدا بروش آوردم با پررویی میگ من همینم بخودم رحم نمیکنم حواست جم کن😭

بهش گفتم اگ بامن مشکل داری بیا بریم جداشیم میگ نه. نمیدونم چشه

هَه بالام..😅😅😅😅

به ترکا کافیه اشاره کنی.. تا تهش میرن.. زود بهشون برمیخوره و خودشونو جمع میکنن.. ولی زیاده روی نکنی که ترکا مادرشوهر بازی رو اگر بخوان بازی کنن بازیشو خوب بلدن.. تو یکی یدونه خواهری و عزیزی.. ادای عروس بدجنس و دربیاری کلاهت پس معرکه است..😄😄😄

نه بابا.. ضایع نگو که.. با اونی که بیشتر باهات صمیمیه حرف کار و پول و بنداز هی کش بده هی از دیگران و بی پولیشون و گرفتاریشون بگو از کم شدن رفت و امدها به خاطر گرونی و.. بگو..بعد یه جوری زیر پوستی بفهمون که من خودم بدون دعوت نمیرم خونه کسی میگم شاید طرف دستش خالیه و.. یه جوری بگو زیر پوستیکه دوزاریش بیوفته..

تو منی یا من توام

اول زندگی بدم میومد مهمون بیاد 

من حق به تو میدم

راستشو بگم

اوایل زندگی یعنی دقیقا دو هفته بعد عروسیم خاندان شوهر ریختن خونمون ‌. هر هفته میومدن من تهرانم اونا از شهرستان میومدن ( یعنی شب میخوابیدن صبحونه هم و نهارم میخواستن) منم دانشجو بودم 

تا ۶ ماه صبوری کردم.

آخر یبار تو ماشین بودیم خواهر شوهر بزرگمم بود  داشت میگفت خالم اینا که شهرستانن گفتن عید میخوان بیان خونه شما  چند روز بمونن😣😑

که یهو من قاطی کردم گفتم یعنی چی از روزی که عروسی کردم هر روز مهمون دارم خسته شدم 

تقی میره نقی میاد حسن میره حسین میاد 

شورشو درآوردید

که یهو شوهرم گفت بسه نگو جلو خواهرم.  منم قهر کردم تو ماشین 

خلاصه خواهر شوهرم رفت گذاشت کف دست خوانوادش .

اونا هم دیگه نیومدن😊😊😊راحت شدم والا

آره دختر جاری من یعنی مبلامو خیلی خراب میکرد اما وقتی خودشون وسایلاشونو عوض کردن تو خونه ماهم یه خورده اهمیت میدادن الان که ماشاا... یه پسر وحشی داره