بچه ها اگه میشه لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم
خلاصه بگم من و همسرم زندگی خوبی داریم و هر دو شاغلیم
مدتیه تمام سرمایمونو گذاشتیم که ی کاری رو شروع کنیم و تقریبا من از خیلی از خرجام زدم با اینکه درآمد خودم خیلی خوبه و اهل خرج کردنم
حالا چیزی که هست شوهرم میخواد برای عید واسه مادرش بلیط هواپیما بگیره که بیاد پیش ما
من چیزی نگفتم بهش ولی خیلییی زورم میگیره در حالی ک من انقدر صرفه جویی میکنم میخواد پولامونو اینجوری خرج کنه
حالا يه بليط هواپيما ك اونقدرا نميشه😂
زوره قبول دارم
همین حرفارو بهش بگو
من بعد ۸ سال زندگی بهت میگم تا حد معقول صرف جویی کن کاری به مادرشوهرو این داستانا ندارم ولی به خودت سخت نگیر به چند دلیل :شوهرت عادت میکنه کم خرج کنی...شوهرت بعد چند سال یادش نمیمونه از شکمت زدی تا اوضاعش ردیف شه ...کارای عادی و خرجای عادی و اگه انجام ندی بعد یه مدت انجام بدی بهت میگه خرج اضافس و ....
مگه کجایید؟ بزار بگیره یه نفره دلش خوش باشه ...
ماهم خیلی قناعت میکنیم و الان داریم زندگیمون رو میسازیم یعنی روز اول ازدواج هیچ پولی نداشتیم یه سی تومن پول داشت اونم دست باباشه
ولی الان که داریم پیشرفت میکنیم همسرم میگه یه چندسال دیگه دوست دارم برا مامانم یه انگشتر بزرگ روز تولدش بگیرم منم با اینکه هیچ دلخوشی ندارم میگم باشه هرچی باشه مادرشه دیگه دوسش داره
البته برا مادر منم کم نمیذاره اینم بگم
....
ولی از اونجایی که میگی متوقع از الان میزان پولی که قراره خرج کنه رو به همسرت گوشزد کن بگو من این همه قناعت نمیکنم که واسه یه عید بیای دو سه تومن الکی خرج کنی از الان گفته باشم
مطمئن باش به شوهرت خيلي كمكا كردن الان شده شوهر شما. (البته بماند كه تو اين سايت همه پذر مادر شوهراشون از ١٤ سالگي از خونه انداختنشون بيرون اينا رو پاي خودشون وايسادن!! تا قبلشم خونه مادربزرگشون بزرگ شدن)
اتفاقا شوهر منو از خونه بیرون ننداختن
ولی از وقتی من شدم زن پسرشون نه مراسمی براش گرفتن نه خرج هدیه و هیجی
حتی کادوی عروسی هم من خودم دادم دستشون تا جلو فامیلام بهم بدن
من توقعی ازشون ندارم ولی متعاقبا دلم میخواد اونام توقعی از ما نداشته باشن
زور داره
