مشکلم یه جورایی شوهرمه, زیادی درگیر کارِ,همش کار,کار,کار... اکثرا تنهام... بدیش هم اینه که نتیجه ی کار هم خرج اطرافیان میشه, انگار حلال مشکلات همه همسر منه, دو سه بار کمک لازم بودیم هر کی به نحوی خودش رو گم و گور کرد اما همسر من نمی بینه شاید هم نمی فهمه, تنهایی و غربت و سختی هاش با منه اما...
کرونا, کرونا!چه کردی با زندگیهامون? با دلخوشی هامون? چقدر چیزای خوب داشتیم و قدرش رو نمی دونستیم, زیادی ساده بودن اما مهم بودن, دلم لک زده واسه بدو بدو کردن بچه ها تو پارک, دورهمی های بی دغدغه, گاز زدن یه ساندویچ داغ تو فست فود سرِکوچمون, یه سفر با عشقم, دل رو بزنیم به دریا و بیخیال همه چی بشیم... کرونا چیکار کردی با دلخوشی هامون?۹۹/۹/۹ پایان این روزهای تلخ!