دوست مامانم برای پسرش ازم خواستگاری کرد یه جلسه پسرشو اورد خونمون باهاش حرف زدم پسر خوبی بود ولی نمیدونم چرا نتونستم قبولش کنم شاید چون ارزوهام بزرگه و اون با پول کمی که داشت نمیتونست ازپسش بربیاد مامانش امشب زنگ زد برای جواب منم باهاش حرف زدم گفتم قصدشو ندارم و اینا گریش گرفت و خداخافظی کرد بعد خداحافظی منم گریه کردم هیچوقت دلم نخواسته اشک از چشمی کسی بیاد خیلی امیدوار بود مادرش میگفت پسرش تغییر کرده اقاتر شد چسبیده به کارش و خوشحاله من امیدشو ناامید کردم چرا اشکام بند نمیاد شام نخوردم ناهار خوردم گشنمم نیست دلم میخواد برم یه جا که کسی نباشه فقط داد بزنم و هق هق کنم
تدریس خصوصی زبان انگلیسی وعربی به همراه جزوه فیلم ... تمامی پایه های دبیرستان با قیمت مناسب (جلسه اول رایگان)
نمیدونم بنظرت میشه مامانم خیلی جدی باهاش حرف زد منم گفتم نه دیگه نمیاد که اگه ازم خوشش اومده باشه یع ...
احتمال داره باز دوباره زنگ بزنند چون خیلی خواهان بوده که گریه کرده پس امیدوارباش ودر دلتون یه چیزی نذر کنیدواز خدا بخواهیداگر مصلحت شما است خودش وسیله اونا فراهم کنه وباز خواستگاری کنه.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.