من ایران زندگی نمیکنم. حامله شدم و تو حاملگیم کار میکردم و درس میخوندم. رو پای خودم ایستادم تاحالا. هیچموقع از مامان نخواستم کاری کنه برام. نزدیکای زایمانم که بود خودش بهم گفت دوس داره بیاد کمکم. منم استقبال کردم و شاد شدم. گفتم بعد سالها مادرمو میبینم و هم کنارمه از تجربیاتش استفاده میکنم . مامانم دقیقا روز زایمانم اینجا بود. از بیمارستان که اومدیم خونه با شوهرم و بچه، مامانم اونجا بود. ازش پذیرایی کردیم حسابی. شوهرم سنگ تموم گذاشت. عین یه خدمتکار باوفا هی پذیرایی کرد و احترام گذاشت. منم همش با بچه بودم. شیر میدادمس و تا صبح خواب نداشتم. مامانم دو ماه اینجا بود اما دریغ از بک حرکت. کم کم دیدم انگار مایل نیس کاری کنه. بهم میگفت بچه نوزاد دوس نداره بغل کنه. علتشو نمیدونم چرا. نه دست به کاری میزد تو خونه نه غذایی میپخت نه یه کاچی با فرنی درس کنه برام. همههههههه اشپزی رو شوهرم میکرد. ما همه جا بردیمش. رستوران-خرید-تفریح و .....اما مادر از روی کاناپه تکون نمیخورد حتی نکرد یبار نوشو بقل کنه ببرش حموم یا پوشک عوض کنه. یه بار خواستم برم بانک بچه رو گذاشتم پیشش. زنگ زده بود ایران به بابام که اینا بچه نوزادو گذاشتن پیشم تنها. بابام سریع بهم تل زد که بابا جون کجایی. بدو برو خونه😳مامان تنهاس. شوهرم هی دلداریم میداد که مادرت پیره ولش کن کاری ازش ساخته نیس. اما برای خواهر وسطیم همه کار کرده بود. هم اشپزی میکرد واسش هم هر کاری که میخاست. اثن نمیفهمم اگه قرار بود من نگهش دارم نه اون از من چرا اومد اخه؟ چرا مامانم این طوریه؟ اثن بنظرتون منو دوس داره؟؟؟؟؟!!!!!!
الان رفته اما کاراش توی مخمه مامان تو چیکار میکرد مگه؟
مامان من ۴ماه بعد زایمان اومد پیشم با مامانم همشهری هستیم یه ربع فاصله داریم میگفت پسر زائیده داره کِیف میکنه اونی که زائیده خودش نگهش داره و منم گل کاراش وحرفاشو نادیده گرفتم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
آره فقط بخند وباشوهر ودخترت واقعا زندگی کن نزار حرف دیگران کارهای دیگران ذره ای اخم بیاره صورتت...ویه چیره دیگه هیچ وقت گدای محبت دیگران نباش اونی که دوست داره بی توقع بهت محبت میکنه😘
منم ماپرم بدترین خاطره رو از زایمانم برام ساخت . حالا شما مادرت خوبه. مامان من جنگ اعصاب و دعوا درست کرد و رفت. خیلی بد بود هنوزم استرس دارم یادش میفتم
به خدا همین برات کافی باشه من دو تا خواهرم یکیش تو کوچمونه ویکیش یه کوچه فاصله هست نمیان خونمون به خدا در حقشون هم اینقدر خوب بودم که یادم به خوبی هام میاد ناراحت میشم