2777
2789
عنوان

خواهرشوهر گلم ..

433 بازدید | 19 پست

تو تاپیک قبلیام مشگلاتمون هست الان نیان یسری منو بخورن بگن شما که مشگل داشتی .. 

دیگه دیدم کینه و کدورت فقط باعث میشه من هروز هی خودم خودمو بخورم و انرژی منفی هی بیاد تو زندگیم.و این وسط جاریمم از قهرم سواستفاده میکنه هی خودشیرینی میکنه و میتازونه همینجوریش از من عزیز تر بود منو همش خار میکردن دیگه چ بسا قهر بودیم بدتر این جا میکرد خودشو بعد از اینکه مادرشوهرم زنگ زد از دلم دراره منم بخشیدمش و شب یلدام ب خواهرشوهرم پی ام دادم بدونه ب یادشم و تمام ، دیگه حرف نزدیم تا چندروز پیش که مادرشوهزم اینا اومدن تهران و با خواهرشوهرم اومدن خونه عموی شوهرم ب من زنگ زد عموش که بیا اینجا مادرشوهرت اینا اینجان . وقتی رفتم سر سفره بودن . ب احترامم بلند شدن بغلم کردن و روبوسی . و تو اون دو سه روز مراسمی که اونجا بود چنان احترامی بهم گزاشتن که خدا شاهده تو این ۴سال ندیده بودم ازشون بخدا هیچوقت . احترامی که ب من میزاشتن و منو میزاشتن رو سرشون اصلا ب جاریم اینجوری نبودن در صورتی که همیشه بر عکس بود . سر سفره هی برام سالاد بزارن غذا بکشن و این حرفا.... البته ب اونم بی احترامی نکردن اصلانا ولی خب احترام من صد برابر بیشتر از اون بود و مدام تو ذهنم جرقه میزد ۴سال چقد من با فرق گزاری هاشون عذاب کشیدم . خلاصه خیلی ارامش دادن بهم و منم بدی هاشونو ریختم دور  . بنظر شما علت این کارشون چی بود ؟؟؟



و اینکه در رابطه با موضوع تاپیکم . خواهرشوهرم بهم گفت یه بچه بیار دیگه زندگی شیرین میشه قشنگ میشه از سردی در میاد بیچاره گوشیشو اورد دیدم راست میگه عکس ذخیره کرده بود کلی راجب عمه شدنو دارم عمه میشمو اینا که هروقت من بچه اوردم بزاره ، شوهرم بچه اول و بزرگه . میگفت چندروز پیش رفته بودم تو فاز که بچه دار شی بیام بیمارستان دسته گل بیارم و بزن برقصو ..اصلا یه وضعی . میگفت خیلی اشتیلق دارم بچه بیاری . در صورتی که تاحالا یکبارم بروم نزدن چرا نمیاری و اینا و مطمعنم قصد بدی نداشت از حرفاش دلم سوخت براش وقتی دیدم انقد عمسقو بی ریا داره حرف میزنه گفتم انشاالله هرچی خدا بخواد یخورده زندگیمون سرو سامون بگیره میارم . خلاصه انقد که کنار من نشستن و هوامو داشتنو رو سرشون گزاشتنم با جاریم اینطور نبودن ولی بی احترامی هم اصلا بهش نکردن ..بعداز ۴/۵سال حس ارامش داشتم کنارشون و چقد لذت بخش بود این حس . نمیدونم چرا یهو عوض شدن ..




طولانی شد چون قطره چکونی ننوشتم . خدا شاهده جواب ندید فقط بخونیدو برید از فردا قطره چکونی میتویسم اعصاب مصاب ندارما😂

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خوبه  تو هم متقابلا احترام بذار بگو بخند در حد معمول و بيش از حد جوگير نشو قاطي نشو

اره همین کارو کردم اینبار متقابلا احترام گزاشتم و مث این چندسال خیلی قاطی نشدمو گرم نگرفتم 

راه جدیدی در پیش گرفتن توام باشون خوب باش  این داستان مادرشوهری ک متحول شد  تلنگر# &nb ...

اره گمونم .. فک کنم دیدن انقد احترام گزاشتن ب جاری کم محلی کرد بهشون قاطی نشد باهاشون ولی ب من بد کردن اما احترام نگه داشتم تصمیم گرفتن برعکس بشن ب من احترامی بزارن ک ب اون میزاشتن 

از من به تو نصیحت زیاد از حد باهاشون صمیمی و راحت نشو احترام الانت بخاطر دوری و دوستی بودن شماست اما باز تحویلشون بگیری همون اش و همون کاسس 

اسمان فرصت پرواز بلندیست ولی...قصه این است چه اندازه کبوتر باشی....
از من به تو نصیحت زیاد از حد باهاشون صمیمی و راحت نشو احترام الانت بخاطر دوری و دوستی بودن شماست اما ...

اره راست میگی بخدا قبلا خیلی تحویلشون میگرفتم احترامم جوابش توهینو دخالت بود . الان شوهرم باهمشون قهره حتی سلام علیکم نمیکنه دوساله نرفته خونه مادرشو ۳ساله خونه جدید خواهرشو اصلا ندیده . الانم که من زنگ و اینا نزدم ولی دیدمشون احترام کردم بازم مث سابق شاید بخاطر همین دوری و دوستی که میگی هستش

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز