من همیشه به کارنامهام با این دید نگاه میکردم که عیب نداره نوزده برادر بیستِ،🤗هجده خواهر نوزدهه🙃، هفده داداش ناتنی هجدهِ☺، شونزده آبجی کوچیکِ هفدهِ🙂، همینجوری پیش میرفتم تا اینکه😮یه بار چاهار و نیم شدم😥حساب کردم دیدم میشه نوه عمه ی پسر خاله ی ۲۰😕😂😂
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم ديشب در بالكن باز گذاشتم خوابيدم نصف شب از سرما داشتم جون ميدادم اما حوصلم نشد بلندشم ببندم تا صبح طاقت اوردم الانم سرما خوردم
من پذيرفتم شكست خويش را/ پندهاى عقل دورانديش را...من پذيرفتم كه عشق افسانه است/ اين دل درد آشنا ديوانه است...ميروم شايد فراموشت كنم/ با فراموشى هم آغوشت كنم...ميروم از رفتن من شاد باش/ از عذاب ديدنم آزاد باش...آرزو دارم بفهمى درد را/ تلخى برخوردهاى سرد را...آرزو دارم خدا شادت كند/ بعد شادى تشنه ى نامم كند...آرزو دارم شبى سردت كند/ بعد آن شب همدم دردت كند...تا بفهمى با دلم بد كرده اى/ با وجود احتياج دست مرا رد كرده اى...ميرسد روزى كه بى من لحظه ها را سر كنى/ ميرسد روزى كه مرگ عشق را باور كنى...ميرسد روزى كه تنها در كنار عكس من/ نامه هاى كهنه ام را مو به مو از بر كنى...😔