چی بگم انقد مشکل داره تو شهر غریب بعد ۲۴ سال زندگی برگشته تو خونه مادر شوهر با یه شوهر بی مسئولیت و بیکار و بی خیال با یه دختر ناخلف .مجبوره از ۸ صب تا ۷ شب برا سیر کردن شکمشون بره سر کار دو ساله نتونسته بیاد شهرمون بخاطر اینکه نمیتونه برا خودش و بچه هاش لباس بخره میگه جلو فک و فامیل خجالت میکشم من خودم دستم تنگه نمیتونم کمکش کنم هر وقت باهاش حرف میزنم داغون میشم😢😢😢
داداشم و آبجیام کم و بیش کمکش میکنن برا خرج مدرسه دختر کوچیکش ولی زندگی مگه یکی دو روزه