اونقدر که میخوام توی این دنیا نباشم
چرا
چی بگم اونقدر بهم ریختم که حتی باقرص خواب اور و آرامبخش خوابم نمیبره
چرا عزیزم ان شاءلله همه چی درست بشه برات
دقیقا تو چرا
منم خوابم گرفته درحدی ک میخوام دیگه بیدار نباشم
شوخی کردم حال و هوات عوض شه
منم عصبيم
هیچ وقت درست نمیشه انگار هنوزم با اینکه هیچ گناهی ندارم تقصیرکارمنم و خانواده شوهرمم خواهرشوهرام خوبن و فرشتن
نمیدونم پست دیشبو خوندید یانه ولی امروز خواهرشوهر وقیحم زنگ زده به شوهرم انگار نه انگار بهش چیزی درمورد زنش گفتن و به اون توهین کردن بعد شوهرم میگه من اصلا نتونستم صداشو بشنوم اینقدر ازش بدم میومد
شوهرم میگه از همشون متنفرم ولی همس میگم مامانم بمیره من ندیدمش میگه دارم دیوونه میشم
من چیزی بهش نگفتم ولی شوهرم چون اینقدر از خانوادش بدش اومد تصمیم گرفته باخانواده منم بد بشه درواقع انگار تلافی خانوادشو روی خلنوادم میخواد دربیاره از حرفاش معلوم بود من بهش گفتم ای کاش با خانوادت اینجور بود ولی خانوادت بااینکه این همه بدی کردن بهمون یه بارم نگفتی تلافی میکنم فقط باهاشون حرف نزدی که الانم باهاشون حرف زدی امروز
اون میگه مادرمو ندیدم به خاطرخواهرام حرفشو میگه مادرم چیزیش بشه میدونم عذاب وجدان میگیرم که چرا زیاد ندیدمش
شوهرم میگه از همشون متنفرم ولی همس میگم مامانم بمیره من ندیدمش میگه دارم دیوونه میشم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
