از عمم مدام خبر میگیره، تماس، پیام، سرزدن
اما من اگر ماهها نرم ، نبینه منو نمیگه خرت ب چند !
عمم مجرده ، شاغله، اونم عین من دهه سی هس...
من تنهام بدون خواهر،و بچه، بابامم میدونه چقد همیشه از شوهرم غم کشیدم و میکشم، سرکارم نمیرم و خونه ام... میدونه بابام اما هیچی
عمه ام بخاد جایی بره بابام میگه چطور میری، کجامیری، برسونیمت
اما من نه ، همه جا باید خودم برم...حتا وقتی میدونه و پیششونم و با دو تا داداشم مثلا سه تایی خونه ان، نمیگه برسونیمت