عزیزم حستو میفهمم منم بعد عملم تا چند وقت اینجورى بودم حتى تو بىمارستان همش حالم بد بود از اینکه بچم تو شکمم نیستو تکون نمیخوره من با اینکه دخترم 14 ماهشه ولى هنوز دلم واسه تکون خوردنا ولگد زدناش تنگ میشه ولى نىنیت که بیاد بغلت بعد چندوقت فراموش میکنى
عزیزم.بذار ببینیش اونوقت دیگه وقت نداری به این چیزا فکر کنی
من همش میگم خدایا چشامو ببندم باز کنم این دو روز گذشته باشه. دلم میخواد بچم تو بغلم باشه. اونطوری فکر آدم راحتتره
بذار بدنیا بیاد انوقت حاضری تمام دنیا رو بدی فقط چند لحظه واسه خودت باشی
آره مدلاک اولیه نازایی داشتم خدا خیلی بهم لطف کرد باردار شدم دکترام ناامید بودن میگفتن تنها راه ivf است
خوشگله تهران هستی شما؟
نه شیوا جان،مشهدم
استرست طبیعیه ولی اصلا استرس نداشته باش.ایشالا ب سلامتی من 2تا سز داشتم....خیلی راحته
خوش بحالتوووووون.منم دخترمو میخوااااااااااااااااااااااام.کی میشه بغلش کنم.چقد دیر میگذره.
به من گفتم 6:30 صبح برم بیمارستان بستری شم شیوا امروزم رفتم بیمارستان 6 تا بتا زدم
ناگفته نباشه من از درد بعد عمل،اینکه شیر نداشته باشم و نتونم پسرم و سیر کنم هم خیلی میترسم ولی این حس،حسه دلتنگیه حس از دست دادن یه اتفاق خوب
انشالله که پس فردا شب اینموقع نی نیت صحیحو سالم تو بغلت داره شیر میخوره و شما هم یه حس بهتر از لگد خوردنای بچه رو هم حس کنی
منم دوروز پیش 3تا بتا زدم دیروزم 3تا. منم شنبه باید 6:30 بیمارستان باشم وقت اتاق زایمانم ساعت 8 هست
شاید چون تجربه دیدن نی نی که تو شکمم بوده و شیرش میدم و ندارم از مواجهه باهاش میترسم
نگرانم چه شکلیه؟سالمه انشاالله؟قوی شده؟و... با یه عالم فکر و خیال دیگه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
