ی بار خونواده ما و عمو رفتیم خونه مامان بزرگم بد داداشم اونموقع دوازده سالش بود جلو تلویزیون دراز کشیده بود یهو گ.و.ز.ی.د طفلی بدش رفت تو اتاق هی داشت گریه میکرد بد مامان بزرگم هی میگفت پسرم نبود من بودم 😂😂
من داشتم با دختر داداشم نقاشی میکشم یهو دختر داداشم گفت عمه عمه وایسا من برم تو اتاقم یه گــوزی بکنم بیام
رفت دم در اتاقش 💨
بهو خیلی ریلکس اومد نشست کنار من
و من داشتم از خنده میمیردم میگفت عمه نخند نقاشی بکش
عاقا سر کلاس ریاضی بودیم یهو ی نفر پروند که پدر دوستش زمان جنگ شهید شده الان اون سهمیه داره یوهو ی نفر دیگه پروند چ حرفا اگه باباش مرده خودش چجوری ب وجوداومده استادمونم مرد بود
چند شب پیش،کنار زن داداشم خوابیده بودم
تا صب همش تو خواب میگفت
دستت درد نکنه بی زحمت اون نمک پاش رو بده بمن 😂😂😂😂
منم یه بار با شوهرم رفتم پلاسکو شوهرم داشت برچسبارو نگاه میکرد من رفتم جارو دستی وردارم بعد اومدم دستشو گرفتم وقتی برگشت دیدم یه مرد دیگست اب شدم رفتم تو زمین نگو شوهرم رفته جای دیگه یکی اومده وونجا وایسادا لبلسشم شبیه لباس شوهرم جارو دستی رو پرت کردم رفتم تو افق محو شدم🤣🤣🤣
تکه کلام داداش من خیلی قشنگه وقتی که کسی با ادعا حرف میزنه داداشم میگه آره راست میگه رادیو هم نشونش داده
من اینو قبلا هم گفتم.
ی ارباب رجوع خوش تیپ و مجرد ما تو شرکتمون داریم. یه روز اومد رفت پیش مدیرمون منم به بهونه ای رفتم تو اتاق مدیریت ک پیش یارو عرض اندامی کرده باشم
آقا چشمتون روز بد نبینه همین ک داشتم راه میرفتم تو اتاق مدیریت و به یارو با عشوه نگاه میکردم رفتم تو دل آبدارچی که استکان های خالی جای رو از رو میز جمع کرده بود. استکان ها ک شکست هیچی. مدیرمون ک با تاسف نگاه هم کرد هيچی. فقط بعد از اون من دیگ اون آدم سابق نشدم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
