سلام دوستان من یه خواهر سی پی دارم که با پدر و مادرم زندگی میکنه و من و اون یکی خواهرم چند ساله که ازدواج کردیم جفتمون سرکار میریم و وقت زیادی نداریم پدر و مادرم خیلی دارند از دست خواهر بیمارم اذیت میشن و از اینکه من کاری نمیتونم بکنم در عذابم تمرکزم تو کارام نصف شده و نمیدونم چکار کنم بیخیالی سیر کنم یا همه چیو ول کنم برم کمکشون شوهرمم اصلا محل نمیذاره که کاری بکنه البته وقتی فکر میکنم میگم چکار کنه اونم صبح تا شب سرکاره کلا میخواستم ببینم شما بودین چکار میکردین...
خداوند به پدر و مادرت توان و صبر بالا ان شالله عنایت کنه.واقعا مریض داری خیلی سخته.
من همونیم که ناخواسته باردار شده بود🥴 تمام آینده رو فقط برای پسرش برنامه ریزی کرده بود و نمیتونست عضو جدیدو بپذیره😓 افسردگی گرفته بود هیچ جوری با بارداریش کنار نمیومد😖 دنبال دارو و روش های سقط بود😭،الان همون جنین ناخواسته به دنیا اومده 😊یه دختر به زیبایی و سفیدی فرشته ها🥰.اون روی شوهرمو با اومدن دخترمون بعد از ۸ سال زندگی مشترک تازه دیدم 😆جوری قربون صدقه ی دخترمون میره و تو آغوش میگیرتش که باورم نمیشه این مرد همون شوهر خجالتی و کم عاطفه است که به زبون اوردن احساساتش خیلی براش سخت بود😮،باشه. هر روز میگم خدایا هزار مرتبه شکرت که این فرشته کوچولورو به ما دادی(مادر بزرگ یکی از شاگردای دوسال پیشم بعد از دوسال بی اطلاعی از هم خواب دیده بود توی تاریکی توی یه خونه چراغ سبز روشن بوده از ادما میپرسیده این خونه کیه بهش میگفتن خونه خانم معلم طاهاست.مادر بزرگ طاها صبح بلند میشه به دخترش زنگ میزنه میگه مامان امروز حتما به معلم پسرت زنگ بزن احوالشو بپرس این خوابو دیدم حتما چیزی هست.تو اوج ناراحتی من و تصمیم جدیم برای سقط این خانم با تعریف کردن خواب مادر ساداتش منو از حماقتی که میخواستم بکنم منصرف کرد.دعای خیرم همیشه بدرقه راه عزیزان مادر بزرگ طاها خواهد بود.🌹💝(اگر به قدر یک جمله تونستید کسی را از خواب غفلت بیدار کنید دریغ نکنید شاید یک جمله شما زندگی بخشید به کسی💝💝💝💝) )الهی لحظه لحظه ی زندگی تک تکتون پر از اتفاقای ناخواسته شیرین و پر از ارامش مث شیرینی اتفاق ناخواسته ی ما باشه. خداوندا به اندازه تمام هستی شکرت .
چند سالشه؟شما و خواهرتون هزینه کنید پرستار بیاد براش خونه
خدایا ممنونم بهم بچه های سالم دادی خدای خوبم مرسی که مث همیشه چشمتو رو تمامممم بدی هام بستی و خواستمو برآورده کردی...من دیگه فقط مامان پریا نیستم من الان مامان پریا و علی هستم❤❤❤
اخه به مامانم میگیم میگه من و بابا بیکاریم کاراشو میکنیم دیگه ولی خیلی سخته و بیشتر فقط وقتی سرما میخوره یا دکتر کار داره بردنش سخته تو خونه فقط حمام رفتنو دستسویی بردنش سخته بقیشو میخوابه و اینکه از لحاظ روحی بیشتر دوست دارم کنارشون باشم که نمیشه