ایده برای خبر دادان بارداری به خانواده همسر

ایندفعه دست خالی برو بگو نوه تون اوردم 😃😃☺☺

برا من همه فکر میکنن مشکل داریم که باردار نمیشم. خبر ندارن حتی اقدام هم نکرده بودم. مادرشوهرم چند بار اومد فضولی کنه که دیگه داره دیر میشه و باید بچه بیارین و .... شوهرم بد زد تو پرش گفت اول اینکه این موضوع کاملا شخصیه و من و زنم باید تصمیم بگیریم برا این قضیه نه کس دیگه ای بعدم پسرت مشکل داره و تا 5 سال دیگه بچه دار نمیشه، برو دست خدا و دیگه دنبالش رو نگیر. مادرشوهرمم حرص میخورد میگفت من مطمئنم تو مشکل نداری چرا دروغ میگی. شوهرمم محل نمیزاشت. دست بر قضا با همون ماه اول اقدام باردار شدم. شوهرم میگه وقتی به همه گفتیم بارداری بهشون میگم با همون بار اول اقدام باردار شد. احتمال میدم زیاد پشت سرم حرف میزنن که شوهرم تصمیم داره همچین چیزی بگه

اصلا توان تکون خوردن ندارم. برا ناهارمم هر از چند روزه یه بار درست میکنم که نخوام رو پا وایسم. هیچ مشکلی ندارم نه ویار نه حالت تهوع ولی به شدت دلم درد میکنه و انرژیم رو میگیره این درد. حالا با شوهرم میگم یه فکری کنه😆خدا عمرش بده

برا من خیلی شورشو دراوردن تا شوهرم بهم میخواد محبت کنه چپ نگاش میکنن خسته شذم

خوش به حالت. من که از یه هفته قبل از اینکه بفهمم باردارم مثل خرس خوابم شروع شد. شب ساعت 12 میخوابم تا صبح ساعت 10 یا 11. البته در طول شب چندبار بیدار میشم و میرم دستشویی برا همین خیلی بد خواب میشم. ظهر ساعت 4 میخوابم تا 6 یا 7 . بازم ساعت 9 شب در حال چرت زدنم و به شوهرم التماس میکنم بریم بخوابیم تا ساعت 12 راضی میشه بخوابیم

منم اصلا اقدام نکردم ولی حتما فکر میکنن مشکل دارم

من یه جفت جوراب نی نی گرفتم كه خعععععلی ناز بودن 

گذاشتم تو یه جعبه قلبی و توش شكلات ریختم 

خونه مادرشوهر رفتنی گفتم یه دیقه بیا اتاق 

دادم دستش گفتم تقدیم به شما 😂 ازش هم فیلم گرفتم 

یعنی جعبه رو باز كرد و یه لحظه مات موند بعد چنان جیغی زد و بغلم كرد كه پدرشوهر گف چیییشد 😂😂

از شكلاتام خورد 😍

خدایا...همه رو خوشحال كن...منم خوشحال..

من ایشالله بعد ۱۲ هفته میگم

ی حعبه شیرینی میخریم میبریم 

همسرم میگه نوه جدید تو راهه

البته بلردار نیستما

این تو ذهنمه😄

بي بي چكتو كادو كن بهشون بده ...

یعنی اینقدر همسرت دهنش قرصه؟!

من دو روز پریودم عقب افتاده بود میخواست به مادرش بگه، تست بارداری که مثبت شد میگفت حالا زنگ بزنم بگم😕 گفتم نه زشته تو بگی، تا اینکه فرداش مامانم اومد خونه‌ام مادر شوهرم هم اومد سر بزنه ، به مامانم گفتم به مادرشوهرم بگه ، البته این سر زدن مادرشوهرم یکم مشکوک بود 😂 فکر میکنم طاقت نیاورده بوده همسرم😉

واووووو تاااون موقع میخوای نگی؟ اووووف چطور میتونی چنین چیزی رو نگی من که همون اول بع اجیم و مامان و مادرشوهر م گفتم 

مادرشوهرم گفت اگ دیرتر می گفتی ناراحت میشدم