خانواده شوهرمو میگم ما تو یه ساختمونیم، بعد عروسی برادرشوهرمه به من جلوتر نگفتن برم لباس تهیه کنم ، منم از یکی از فامیلا شنیدم عروسی چه روزی بعد چند روز بیشتر نمونده به عروسی خیلی ناراحتم از دستشون
عروسی خودمو هیچکدوم از فامیلاشونو دعوت نکرد شوهرم.چون راه دورم.خونه داشتیم ولی ندادیم بهشون.اونام فقط واسه شام اومدن و رفتن.البته چون انتظار داشتن همه هزینه هاشونو شوهرم تقبل کنه و اون زمان اوج مشکلات مالی شوهرم بود.شوهرمم قبول نکرد