بچه ها من قبلا راجع به شوهرم گفته بودم الان دیگه نمیتونم تحملش کنم به حالت انزجار رسیدم جمع کردم اومدم خونه بابام حالا آقا تازه آدم شده میگه بریم مشاوره درس کنیم زندگیو ولی من دیگه تمامم یعنی نمیکشم دیگه عصبیم داغونم میخوام جدا شم دکتر میگه صبر کن داغی الان شاید درست شه قاطی کردم
والا از روز بعد خواستگاری زدن زیر حرفاشون یه هزار تومنی خرج نکردن خونه دادم کار کردم نه عروسی گرفتن نه کالایی نه حتی هدیه ای پسرش بیکار بود کار کردم عصبانی بود تحمل کردم دیگه عربده ودست بزنم اضافه سده