2752
2734


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منواذیتم میکردن بشکل دوتا زن بودن.بهم میگفتن باید بیای سمتمون اگه نیای اذیتت میکنیم.منم هی ایت الکرس ...

اینا بازیشونه خیلی دروغگو ان بعضیاشون 

بچه ها تورو خدا اگر کسی پیاممو میبینه یه دستورالعمل مفید و جامع بده یکی داره از طلسم خودشو میکشه قبلا هم خودکشی کرده بگم بهش کمکتونو بلکه برگرده به دنیا 

فقط جادو و دعا نویسی نباشه 

سلام دوستان
یه داستان واقعی که برام توی ده سالگی اتفاق افتاده را میخوام براتون تعریف کنم
حقیقت ۴۰ ساله این اتفاق ترسی را توی وجودم نهادینه کرده که دیگه به هیچ عنوان شبهای گرم تابستون حاضر نشدم توی حیاط یا روی پشت بام بخوابم
برم سر اصل داستان که خدا میدونه حقیقته ویه کلمه پائین وبالا نیست.
روزهای گرم وبلند تابستون سال ۵۸ بعداز بازی های محلی با بچه ها دورهم جمع میشدیم وهرکسی یه چیزی تعریف میکرد یکی از خریدن تلویزیون جدیدشون میگفت یکی از اسباب بازی جدیدش یکی ازدوچرخه ایی که باباش براش خریده بود چون تونسته بود امتحانات خرداد تصدیق پنجمش را بگیره واما توی همه صحبتها وتعریفها دلم رفت سمت دوستی که میگفت شبهای تابستون روی تخت بزرگ داخل حیاطشون پشه بند میزنند وشب توی حیاط میخوابند.
به محض تاریک شدن هوا مادرم خدابیامرز را مجبور کردم رختخوابم را توی حیاط روی زمین پهن کنه اخه تخت وپشه بند نداشتیم
خلاصه یه نیم ساعتی که توی رختخواب اینور واونور غلط زدم که بخوابم یهو صدایی شبیه صدای پرواز پرندگانی شبیه به لک لک با درناهایی که دسته جمعی پرواز میکنند به گوشم خورد یه کم که دقت کردم و حیاط خونه را توی تا یکی نگاه کردم چیزی ندیدم ولی توی اسمان یه دسته پرنده شبیه به انسان که  افقی پروازمیکردند وحین پرواز باهم صحبت میکردند شدم😳😳حالا چی بودن و جریان چی بود این چند سال برام سواله اینم بگم بعد دیدنشون اونها هم متوجه من شدند اخه ۵ متری با کف زمین بیشتر فاصله نداشتند خلاصه از ترس سریع رختخوابم راجمع کردم وکشیدم بردم توی اتاق این صدا هنوز توی گوشمه واون ترس هنوز همراهمه ببخشین اگه طولانی شد
2731
من دیروز بدلم افتاده بود یکی از فامیلا فوت میکنه بخدا امروز صب با صدای زنگ گوشی مامانم بیدارشدم گفت ...

درود بر شما من حدود ۸سال پیش به دلم افتاد بچه داداشم تصادف کرده خدا میدونه بیست دقیقه بعدش زنگ زدن گفتن تصادف کرده اورژانس هم دیر اومده تمام کرده تا امروز هم جایی جرات نداشتم اینو بگم دیگه امروز گفتم😔😔😔

درود بر شما من حدود ۸سال پیش به دلم افتاد بچه داداشم تصادف کرده خدا میدونه بیست دقیقه بعدش زنگ زدن گ ...

سلام گلم میفهمم این حسو حالتو 

خوشبختی از نگاه هر کسی، معنای متفاوتی دارد، اما از نظر من: آدم هایی خوشبختند که عشق به موقع به سراغشان بیاید.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز