سلام من بچه بودم که مادرم به رحمت خدا رفتن بابام خدا رحمتشون کنه بعد از سه سال ازدواج کرد ولی خونه جدا گرفت اصلا نمیومد خونه ما بابام بیشتر اونجا بود با زنه و سه تا بچه هاش خدا بیامرزه بابام میگفت بچه هاش بابا ندارن براشون پدری میکرد غافل از خونه و بچه خودش که نه حضور پدر راداشتن و نه مادر ...
بماند که چه روزهای سختی کشیدیم چه چیزها شنیدیم و دیدیم ولی خانومه پدر من شوهر سومش بود و فقط برا پول و ملک اومده بود پدرم وقتی مامان مریض بود عمل وازکتومی کرده بود و بچه دار نمیشد نمیدونم دو سال قبل از فوت یهو این انم 45 ساله با نوه و... حامله شدو بابام 65 ساله بابام اول قبولش نمیکرد اما بعد قبول کرد الان بابام خدا بیامرزشده ما موندیم و این زن و بچه خدا به همه رحم کنه و به ما خلاصه دوست مجازی من اصلا زیر لفظی نده