2777
2789
عنوان

مکتوب

169 بازدید | 4 پست

راهبان صحرا اعتقاد داشتند که باید به دستان فرشتگان اجاز داد تا وارد عمل شوند.

آنان برای تحقق بخشیدن به این اعتقاد دست به کارهای به ظاهر بیهوده ای میزدند - مثل صحبت کردن با گلها و بی دلیل خندیدن.

کیمیاگران نشانه های خدا را تعقیب میکنند، سر نخهایی که کم اهمیت به نظر می رسند؛ اما در نهایت انسان را به جایی راهبری میکنند

 راه و رسم مردن را در مجال زندگانی دنیا نیاموخته ایم. چه گرانبهاست در نظر پروردگار، مرگ پاکان؛ همچنان که چیزهای کمیاب گرانبها هستند. به شما راست میگویم، به راستی من در این جهان به امتیازی آمده ام که تا کنون به هیچ بشری داده نشده حتی به...  ،زیرا خدای ما انسان را نیافرید که در جهان او را باقی بگذارد بلکه او را آفریده است تا در بهشت بگذاردش. 🍀 jesus christ.  به نام قدرت مطلق، نيروى برتر، نيرويى كه قدرتت از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب گسترده شده. Angel 

بغ کرده نشسته بود گوشه ی اتاقشو موهای بلندشو ریخته بود رو صورتش که اشکاشو نبینم.

پسرکم زیادی مرد بود، حتی باوجود همین موهای بلندش که نمی‌ذاشت کوتاهشون کنم، درست مثل...

بگذریم!

وقتی دید حرفی نمی‌زنم سرشو بلند کرد و طلبکار، با همون صدای گرفته ش گفت:

"اون برمی‌گرده، خودش گفت!"

سعی کردم جلوی خنده‌مو بگیرم. خوردنی شده بود پسر کوچولوم!

با احتیاط گفتم:

"اگه می‌خواست برگرده که نمی‌رفت"

اشکاش دوباره راه گرفتن رو صورتش:

"خودش که نمی‌خواست بره، به زور بردنش!"

تکیه مو از چارچوب در گرفتم و رفتم جلوتر و کنارش نشستم رو زمین.

قیافه ی ناراحتی گرفتم به خودمو شونه بالا انداختم:

"به هرحال رفته. خونه شونو عوض کردن. بهتره فراموشش کنی"

گریه ش شدت گرفت و با لحنی که سعی میکرد مردونه ترش کنه داد زد:

"نعخیرم! تو که نمی‌دونی دوست داشتن یعنی چی"

انگشتای تپل کوچولوشو گرفت جلوی صورتم و ادامه داد:

"اون دوتا دوستم داشت،

دوتا!

منو حتی از بستنی و پاستیل خرسیم بیشتر دوست داشت. می‌خواست با من عروسی کنه. قول داده بودم بزرگ که شدم براش از النگوهای خاله فاطمه بخرم که جیرینگ صدا بده توو دستش. تو که نمی‌دونی اون فقط با من بازی می‌کنه. تازه اون روز زمین که خوردم خیلی درد داشت، اما من گریه نکردم. مردا که گریه نمی‌کنن، ولی اون داشت واس من گریه می‌کرد.

تو که نمی‌دونی دوست داشتن چجوریه. تو که تا حالا یه گاز از بستنیت به کسی ندادی‌. آخه تو که..."

به هق هق و سکسکه افتاده بود بزرگ‌مرد کوچولوی من. سرشو بغل گرفتم. شروع کرد مشتای کوچیکشو حواله ی سر و سینه م کردن و با هق هق زار زد:

"فراموشش نمی‌کنم. میرم دنبالشو پیدا می‌کنم. بزرگ می‌شم بعد اون می‌شه عروسم.

بهش قول دادم گمش نکنم. بهش قول دادم نرم با فرشته بازی کنم.

من... ب... بهش قول دادم... من..."

یاد حرفای تو افتادم. یاد قول و قرارامون. یاد همه ی خاطرات خوب و بدمون...

هرچیم که من ضعیف بودمو زود کم آوردم، پسرکم شبیه توئه، حرفش حرفه. می‌دونه دوست داشتن یعنی چی، می‌دونه دوتا یعنی چی!

چشمامو بستمو سعی کردم به یاد بیارم صورتتو. ناخودآگاه زیرلب اسمتو صدا کردم. پسر بچه ی آروم گرفته توو آغوشم با صدای خش دار و هق هق جواب داد:

"دیگه اسممو صدا نزن، دیگه دوست ندارم!"


😞😞😞😞😞

‏سری که درد میکنه رو باید بذاری رو شونه های یار...!

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

عزیزم متن از کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو بود دیگه؟

تو وسایلم یه برگه بود اینا رو نوشته بودم زیرشم نوشتم مکتوب پائولو کوئیلو

 راه و رسم مردن را در مجال زندگانی دنیا نیاموخته ایم. چه گرانبهاست در نظر پروردگار، مرگ پاکان؛ همچنان که چیزهای کمیاب گرانبها هستند. به شما راست میگویم، به راستی من در این جهان به امتیازی آمده ام که تا کنون به هیچ بشری داده نشده حتی به...  ،زیرا خدای ما انسان را نیافرید که در جهان او را باقی بگذارد بلکه او را آفریده است تا در بهشت بگذاردش. 🍀 jesus christ.  به نام قدرت مطلق، نيروى برتر، نيرويى كه قدرتت از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب گسترده شده. Angel 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز