اگه گفتی پس خیلی تکرار نکن که بی مزه میشه
من همیشه فکر میکردم مادرشوهرم فرشته ی
جدیدا شوهرم اعتراف کرد که به خاطر حرف های خانوادش مانع درس خوندن من شده
بعد این اعترافش دارم رفتارای بدشون رو مرور میکنم ،مثل یه پازل میچینم کنار هم و ازشون غول میسازم
کاش بیخبر میموندم و اینقدر اذیت نمی شدم،
شوهرم یک قدم کوچیک که براشون برمیداره دوست دارم سر از تنش جدا کنم
چقدر جنگ و دعوا و ...داشتیم سر همین درس خوندن
شب خاستگاری گفتن تا دیپلم شرط میکنیم بعد اون زن و شوهر خودشون میدونن
اما همون هم نزاشتن
زبونم به نفرین نمیچرخه
فقط میگم سپردمتون به خدا