امشب بعد کلی وقت رفتم خونش بعد سر حرف دوران کودکی شد منم عکس یک سالگیم رو نشون دادم. بدو بدو رفت عکس دخترش رو اورد گفت تو زشت بودی نگا دختر من بچه که بود چقدر قشنگ بوده. دلم خیلی شکست. دخترش هم نشسته بود . میتونستم جواب بدم ولی گفتم چرا دل دخترش رو بشکونم اون چیزی نگفته. وگرنه میگفتم مهم الانه که کی قشنگتر شده نه بچگی
خب تو رو هم میبرد شام میخوردین بعد شام یه فرصتی پیدا میشد دردودل کنن دیگه، ولی اگه اولین باره اشکال نداره، پدر شوهرت فوت کرده؟
نمیخام بیشتر ناراحتت کنم ولی واقعا حق با تو هس آخه با چه رویی میرن رستوران وقتی زن و بچش خونه تنهاس
منم همینطور دو ساعت منتظرش بودم تا بیاد دنبالم وقتی اومد مو ب مو برام تعریف کرد که مثلن بهتر بشم هی بوسم کرد و حرف زد ولی ناراحت بودم
خدایا تقصیر من چیه که باید با شوهرم سرد باشم الانم گرفت خوابید منم دلدردو بهونه کردم همچنان سردم
عزیزم دردودل که اشکال نداره مادرشه ولی اینکه تنهایی میرن تفریح و شام و اینا منم بودم ناراحت میشدم حداقل به همسرت بگو وقتایی بره که تو هم برای خودت یه برنامه ای داری، مثلا با دوستات برو بیرون، یا هر تفریح دیگه، نه وقتی که قراره خودتون برید گردش و تفریح
مادر شوهر من دقیقا همین حرفو میزنه. شوهر منم بدون من اونجا نمیره، بعد یه سری دلخوریا که مقصر خانوادش بودن رابطه رو کم کرده و الان خانوادش دارن میسوزن و هرجور که میتونن به من تیکه میندازن و دلم رو میشکونن البته منم جواب میدم
اگه باهاش صحبت کردی و نتیجه نداده به نظرم یکی دوبار خودت همین کارو انجام بده، مثلا قرار بیرون رفتن و شام بذار باهاش بعدش بگو باید برم خونه مامانم یا هر بهونه دیگه ای. شاید اینجوری جواب بگیری. بعدم اگه نمیذاره شما با دوستات بری بیرون خودشم نباید بره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
