زن همسایه مون همه کاره ی خونه س شوهره هیچ کاره س این رئیسه.دخترهاو پسرهاش همه ازدواج کردن فقط این پسر آخریه مونده که سه ساله عقدن حالا بعد ماه صفر میخواد براش عروسی بگیره پسره رفته با صاحب باغ صحبت کرده آشپزشون لیست داده گفته وسیله ها رو بخرین فلان تاریخ بیارین مثل اینکه صد و بیست تا نوشابه هم نوشته بود امروز دیدیم از حیات خلوت سر و صدا میاد پنجره ی آشپزخونه شون سمت حیات خلوت ماست این زنه تو آشپزخونه شون داد میزن گ و ه تو حلق حشمتی نمیکنم حالا نوشابه بگیرم بفرستم...حشمتی پدر دختره س.داد میزد همچین...خیلی هم بخواد دخترشو بگیرم نه کارمنده نه پرستاره نه معلمه چیکاره س که نوشابه هم بدم واسه عروسی!بعد دخترهاش هی آرومش میکردن میگفتن مامان تو رو خدا لینطوری نکن بعد سه سال داری عروسی میگیری عیب نداره سر جهیزیه جبران میکنن و این حرفها...خلاصه زنه ول کن نبود انقدر فحش داد به پدر دختره....😣
یعنی واقعا دید جامعه نسبت به خانومای خانه دار چطوریه؟ من خودم لیسانس نرم افزارم ولی خانه دار، همش احساس پوچی میکنم و فکر میکنم به هیچ دردی نمیخورم، مثل اینکه مادر شوهرا هم اینطوری فکر میکنن😐😐😐
دخترکم! اصلا به دنیا آمدی تا حال ساده ی مرا به بهترین حال تغییر دهی... شاید تو همان نشانه ی حول حالنا الی احسن الحال خدایی !
چرا؟اعصاب خرد شد از دستاین زنه خیلی بی انصافه.اگه بدونید چه رئیس بازی هایی تو خونه واسه شوهر و بچه هاش و عروس دامادهاش در نمیاره همه عین موش ازش میترسن حتی ما همسایه ها میترسیم از این بس که پر رو وزبون درازه این زن...همه ی عروسهاش هم نجیب و خوشگل و بی زبونن بیچاره ها.