اتفاقا من همین چند شب پیش تنها خونه بودم تو اتاق و در هم بسته بود تو سایت بودم ساعت ۷ شب بود یهو از بیرون صدای راه رفتن و نفس کشیدن برادرمو شنیده بودم یه لحظه لرزیدم چون برادرم از دو ساعت قبل رفته بود بیرون و بعد هم اخر شب برگشت میخواستم شام درست کنم اون شب اصلا جرات نکردم از اتاقم بیام بیرون داشتم از گشنگی هم میمردم