خواهر شوهرم طلاق گرفته الان رفته سوید با ی پسره زندگی می کنه متاهلی زیر ی سقف...شوهرم بهم گفت این اونجا باهاش ازدواج کرده بعد مادرشوهرم گفت که فقط محرمیت خواندن اونم پدرشوهرم واسشون خوانده...با ی محرمیت رفتن زیر ی سقف😳😳😳میگه خیلی از دخترم خواستگاری کردن و گفتن ازدواج رسمی ولی چون پسره میخواهد اونجا بمونه و دو سال کوچکتره و قبلا مجرد بوده نمی خواهیم ب دخترمون ننگ بزنن ک قبلا متاهل بوده نذاشتیم...حالا مادرشوهر من با تاپ شلوار دیدم اومده جلوش و همشم خونشون بود پسره ولی طبقه بالا بعضی وقتها می اومد پایین...واقعا دارم شاخ درمیارم این چه مدل رفتاریه من فکر کردم زن و شوهرن الان انگار دوست پسر دوست دختر ...تازه کلیم شوهرم و برادرشوهرم با پسره خوب بودن و بگو بخند و همه جا میرفتن باهم...آدم یعنی انقد بی غیرت...واقعا نمی دونم این چ مدل رفتار کردنشونه.ولی هیچکس نمی دونه این مدلی اونجا زندگی می کنه از اقوام...تازه مادرشوهرم. خواهرشوهرم و پدرشوهرم هی میگن شوهرم قبلا دوست دختر خیلی داشته از بس گفتن میخواهم ی جوابه خیلی گنده دفعه دیگه بهشون بدم که دهنشونو ببندن..من واقعا نمی فهمم این چه نحوه زندگیه...
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
من میترسم بی بنده باری بینشون باشه و شوهرم دوست دختر بگیره و خانوادشم بدونن ولی براشون مهم نباشه😳😳 ...
پس مشکل شما اینه ....اولا بی بند و بار نیستن ..بعدم خواهرشوهر شما متاهل نبوده که خدایی نکرده خیانت کرده باشه یه خانم مجرد بوده و آشنا شده و بقیه داستان ...شما باید از شوهر خودت مطمئن باشب که نیستی با این حرفت به خصوص که میدونی دوست دختر داشته قبلا روت تاثیر گذاشته ...و فکر نکن اونا که خانواده بسته ای دارن این اتفاق براشون نمیفته و خیلی پاکن اتفاقا برعکسه چون حریصن نسبت به این موضوع